جانهایشان فدایت
به نام خدا
شب پنجم
مادر نشسته سير تماشايشان كند هنگام رفتن است ،مهيا يشان كند
او يك زن است و عاطفه دارد ،عجيب نيست سيراب بوسه ، قامت رعنايشان كند
بر شانه مي زند كه برو ،سهم كوچكي است بايد نثار غربت مولايشان كند
(پروانه نجاتي)
زندگي مثل مزرعه است و ادب چون باران… (امام علي (ع))
چه تعبير عجيبي است! ادب به باران تشبيه شده ،چون باران، احياگر.مزرعه اول چيزي كه نياز دارد باران است تا زنده بماند و اهميت ادب براي زندگي به همان اندازه است.كدام ذهن زميني در كدام شاخه از علوم مي توانست چنين جمله ي عميق و كليدي كه در بر گيرنده ي مهم ترين نكات تربيتي ،جامعه شناسي و روانشناسي باشد را بيان كند كه راه گشاي زندگي ديروز و امروز و فرداي بشر باشد؟ حقي كه صاحبان وآموزگاران ادب اين خاندانند. و مگر نه اينكه ريشه ي بسياري از اختلافات و دلگيري ها و دوري ها ورنجش ها ،بي ادبي است؟مگر نه اين كه حرمت نگاه داشتن در هر سطحي از روابط ، سبب آرامش و بالندگي زندگي است؟ وآيا همراهي آزادي و ادب ،ايده آل گمشده ي انسان امروز نيست؟
رابطه هاي انساني از جنس شيشه اند،البته از نوع نشكن (پيركس).وقتي كه شكل مي گيرند چون ذرات شيشه يك پارچه و يكدست ،جامد و سخت از گرماي محبت جوش مي خورد وبه هم آميخته مي شوند. وابستگي ها به حد اعلا مي رسند و همه چيز در سايه ي با هم بودن شكل مي گيرد.رابطه با ضربه هاي عادي دوستانه ، ترك نمي خورد و افتادن از ارتفاع ها نا چيز شوخي هاي مجاز آسيبي به رابطه وارد نمي كند .اما اگر ناگهان سردش كنندو از بلندي دوستي به قعر بي اعتمادي پرتاب شود ،نه دو تكه ،نه سه تكه كه به رسم شيشه هاي نشكن ، هزار تكه مي شود و باز گشتي برايش نمي يابي! كه اگر بندي هم بخورد هميشه چون آينه ي دق در سطح آن ديده مي شود وداغ دل را تازه مي كند نه رابطه را!و شايد تنها چيزي كه نگذارد اين رابطه ،ميان همسران،ميان پدر ها و پسر ها، ميان مادر ها و دخترها يا ميان خواهر ها و برادر ها حرمتش شكسته نشود ،ادب است. اگر در اوج صميميت و يكرنگي ،حرمت آدم ها حفظ شود عدم بروز ذلخوري آغاز راه است و غايت آن، جانفشاني براي يكديگر وپيش مرگي براي هم است!تا جايي كه در دو سو براي خلق شادي در طرف مقابل نقشه مي كشند ورقابت در بيشتر دوست داشتن.
وآيا كربلا صحنه ي چنين رقابتي نبود تا مدام هر كه از ديگري در جانفشاني براي هم سبقت بگيرد؟ و آيا بانو زينب كبري(س) مظهر ابراز اين ادب و احترام نبود، در پيشكش كردن جگر گوشه هايش و بيش از آن پي نگرفتن از اجساد آنها حتي در پشگاه برادر؟ آيا نبايد به او حق داد كه در اين معركه ي بلا جز زيبايي نبيند؟
قامت دو تا كند كه دو تا تير آخرش
يك دم سپر شوند براي برادرش
زينب به پيشواز شهيدان خود نرفت
تا كه خدا نكرده ،مبادا برادرش…
گفتند ،عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتي گذشته بود دگر آب از سرش (برقعي)
بهاره بهنام نی