سلام بر کربلا
می خواهم خاطره ای از مکانی بنویسم که رفتنشو امام رضا(ع) میده.جایی که شب جمعه ها بی بی زهرا(س)اونجا سرقبر پسرش میشینه و برای غریبی فرزندش گریه می کنه.اونجا جایی نیست جز کربلا.!رفتن به کربلا فقط یه دل شکسته می خواد،نه پول می خواد نه هیچی.
یه شب جمعه ای خیلی دلم گرفت بود؛عکس حرم امام رضا(ع) رو کتاب مفاتیح بود به امام گفتم،آقا میشه منم رو ببری کربلا!؟همه دارن میرن.با خودم گفتم نه،آخه کربلا رفتن پول می خواد ،برا آدم بزرگاس نه من.حوزه ها هم سهمیه نداشتند که کربلا ببرن،تا اینکه شنبه شد و رفتیم حوزه.سرجلسه امتحان بودیم که گفتند برای حوزوی ها سهمیه کربلا اومده هرکی میخواد اسم بنویسه بره.گفتم اسم نوشتن که ضرر نداره،اصلاً از کجا معلوم که اسمم دربیاد.چند روز گذشت،گفتند اسمت دراومده.خیلی خوشحال شدم.اما چون به پدرم نگفته بودم می ترسیدم مخالفت کنند و بگن که تنهایی اعتبار نداره.تا اینکه به پدرم گفتم و پدرم گفتند اشکال نداره برو.از این جا فهمیدم که نه باید از اون آدم بزرگا باشی نه پول داشته باشی.چون اون روز پدرم از نظر مالی خیلی ضعیف بود.
قرار شد بریم اصفهان و از اونجا بریم کربلا.من و بودم و با یکی از بچه ها.قرار شد از مرز جنوبی شلمچه بریم،فقط سه ساعت اونجا باشیم تا سوار اتوبوس عراقی ها بشیم.اما فکر کنم شهدا خواستند که بیشتر پیششون باشیم و بیشتر این محل را بشناسیم. به جای اینکه سه ساعت اونجا بمونیم دوازده ساعت شلمچه موندیم.
نصف شب رسیدیم نجف.اما چون فقط باید خاطره رو از کربلا بنویسم یک گریز کوتاهی می زنم به نجف.برای اینکه گنبد امام علی(ع)رو ببینم خیلی ذوق زده شده بودم.وقتی گنبد آقا رو دیدم انگار یه ستاره روشن تو آسمون بود که می درخشید و چشم بیننده ها رو خیره می کرد.ولی حرم آقا چقدر صفا داره!قربون مظلومیتش برم که که تا الان هم که این همه زائر داره ولی بازهم مظلومه.چقدر مهربونه آقا.از همه جای جهان اومدن زیارتش.اما نمی دونم چرا با اینکه آقا مهربونه باهاش مخالفت می کردند.؟!
اما کربلا… چه صفایی داره بین الحرمین.چقدر اباالفضل(ع) حیا داره که نمی ذارن گنبدش رو با طلا بسازن آخه می خواد اینجوری حرمت امام رو نگه داره.نیمه شبا تو حرم اباالفضل(ع) خلوته.چقدر آقا با زائراش خودمونیه که زائراش تو حرمش استراحت می کنن.چقدر باوفاست که به آب رسید اما نخورد.آقا شرمنده ام که نمی تونم عظمتتو بنیسم.فقط اینو می دونم که خیی با غیرتی.
قربون امامی برم که ضریحش تو گودالیه .تو اون گودالی که که خواهرش بالای تله زینبیه شاهد سربریدن برادرش بودن.قربون حرمت برم که زیر قبه دعا مستجابه.چقدر آدمو آروم می کنه.
رو تله زینبیه همه چیز قشنگ مشخصه.ولی بی بی زینب چطور اونجا ایستاد و شاهد این صحنه ها بود؟!آخه این چه قدرتی بود که خدا به حضرت زینب(س) داده بود؟بی بی جان شرمنده ایم از اینکه نبودیم و در این روز دلداریت بدیم و کمک کنیم.
کربلا فقط یه خواب بود.یه خوابی که اصلاً دوست نداشتم بیدار شم.به امید اینکه دوباره بریم کربلا همون جا بمونم و دیگه برنگردم.
خانم معصومه رجبی از حوزه علمیه الزهرا(س)نطنز