شماره 1451 !
اربعین نزدیک است و به یقین جاده ی کربلا پر است از زائرانی که پیاده عزم زیارت دارند .
حال و هوای وصف ناشدنی ای دارد پیاده سفر کردن به کربلا . در مسیر کربلا که پیاده رفته باشی دیگر بهشت دنیا و آخرتت می شود زیارت کربلا با پای پیاده !
تمام جذابیت زیارت پیاده ی کربلا شروع این نیت از حرم امام علی .ع. است .
از میان شهر نجف ، درست در ابتدای شارع کوفه به فاصله ی هر ۵۰ متر یک تیر گوشه ی پیاده رو نصب شده و بالایش یک شماره ای نوشته شده .
اول راه شاید این شماره ها دقت آدم را تحریک نکند اما با هر قدم که جلوتر می روی و تب و تاب رسیدن به حرم را بیشتر حس میکنی ، کم کم اعداد نصب شده روی این تیر ها بیشتر جلوه گری میکنند .
شهر را که طی میکنی و وارد جاده می شوی و بیابان می شود و جاده ای طولانی و قدم های تو و صدای باد آن وقت عاشقانی را می بینی که در مسیر انتظار تو را می کشند . درست هنگامی که تشنه شده ای و خستگی بر جسمت مستولی شده ” موکب ” هایی که در جاده ساخته شده اند می شوند همان حسینیه های دم به دمی که میروی و زیر سایه ی پرچم حسینشان نفس تازه میکنی .
انسان هایی انتظارت را می کشند که به حرمت پای پیاده زیارت کردنت ، به عشق ِ امام حسین .ع. پذیرایی ات می کنند و حتی گاهی پاهایت را ماساژ می دهند و کفش هایت را واکس میزنند و خلاصه هر کاری که از دستشان بر میاید برایت انجام میدهند تا در ثواب قدم زدن هایت شریک باشند !
و باور کن که زمین میگردد که تو می رسی به نزدیک کربلا و گرنه هیچ پایی را یارای آن نیست که قدم بر دارد در راهی که حسین .ع. قدم برداشته .
آفتاب میان آسمان می تابد و گرمایش می نشیند بر جان زائران . بطری آبم تقریبا خالی شده . موکب حضرت عباس .ع. اتاق کوچک و ساده ای است که وقتی به آن می رسیم تعدادی از خانم ها با بطری های آبمیوه ی خنک به استقبالمان می آیند و ما یک نفس آبمیوه را سر میکشیم !
بعد از رفع تشنگی تازه یادمان می آید که گرسنه ایم و بیسکوییت هایی که لب جاده گذاشته شده برای تغذیه ی زائران نجات بخشمان می شود !
در چشم بر هم زدنی با دوستان بیسکوییت ها را تارو مار میکنیم و جان میگیریم برای ادامه ی مسیر . سنگین ترین وسیله ی مان دوربین فیلم برداری است که قرار میگذاریم نوبتی هر چند دقیقه یکی مسئولیتش را به عهده بگیرد و آنرا بگذارد روی دوشش .
در طول مسیر با آدم های بومی زیادی صحبت میکنم و از تجربیات و خاطراتشان می آموزم .
مسیر ِ شیرین ِ جاده زیر پایمان می گردد و می رسیم به ورودی شهر کربلا . جاده پر است از جمعیت و ورودی شهر به علت تفتیش هر چند دقیقه یکبار بسته می شود و صف طویلی بیرون کانتینر تفتیش ایجاد می گردد .
بعد از حدود سه ساعت معطلی از ایستگاه تفتیش عبور میکنیم و وارد شهر کربلا می شویم .
به تیر های کنار پیاده رو دقت میکنم . حالا اعداد چهار رقمی شده اند !
قدم به قدم ایستگاه صلواتی است و چای میدهند و آب خنک . با تمام وسواسی که دارم در یکی از ایستگاه های صلواتی می ایستم و به قصد بیمه شدن یک چای می خورم ! و بهترین چایی که در عمرم خوردم همان چایی می شود که ابوحامد پیرمرد خوش برخورد کربلایی برایم ریخت …
اعداد روی تیرها هم به نفس نفس افتاده اند . وقتی که در راه بودم به آرزوی رسیدن به کربلا قدم میزدم و حالا که به کربلا رسیده ام به آرزوی تمام نشدن ثانیه های این سفرم .
کوله ام را می اندازم گوشه ای کنار خیابان . مال حلال گم نمی شود ! دوربین را می گذارم روی دوشم و با بچه های گروه سعی میکنیم بهترین قسمت فیلم همین قدم های آخرمان بشود .
هر چه به بین الحرمین نزدیک تر می شویم گرمای وجودم بیشتر می شود . سعی میکنم چشم هایم را خیره کنم به عدسی دوربین و هرچه می بینم از طریق دوربین باشد . تاب ِ دیدن حرم را بدون واسطه ی دوربین ندارم ! به هر تیر که می رسم زوم میکنم روی عدد نوشته شده و تا ۵۰ قدم بعد دوباره کادر را بسته می کنم روی پاهای برهنه ی زائران .
آدم تشنه ی اشک می شود وقتی که می رسد به میدان مشک ! کادر دوربین را می برم روی زاویه ای آخرین تیر که آخرین شماره رویش نوشته شده و نزدیک میدان مشک نصب شده و در قاب دوربین حرم حضرت عباس .ع. جا میگیرد …
۱۴۵۱ آخرین تیری است که به زائران پیاده ی امام حسین مژده می دهد که رسیده اند به نزدیک بین الحرمین و همان جایی است که مرد و زن به خاک می افتند . همانجایی است که به سرعت دلت تنگ می شود برای اولین قدمی که برداشته بودی . برای اولین تیری که دیدی و شماره “۱” رویش نوشته شده بود .. دلت تنگ لحظه هایی می شود که خداوندبرایت مقدر کرده بود تا طعم بهشت واقعی را بچشی . و صد حیف پای ثانیه ها تیز رو تر از پای انسان است و قدرتش چنان عظیم است که لحظات نابت را در چشم برهم زدنی به خاطره ای گوشه ی دلت تبدیل میکند !
ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
بی بهانه ها