عاشوراچیست؟
پرسیدم عاشوراچیست؟کربلا کجاست؟فرات چه کرده است؟صدایی نیامد کوه سربه فلک کشیده شروع به ریزش کرد بید بلند قامت، قامتش خمید همه سرفروداوردند وپاسخی نیامد ودوباره پرسیدم ناگهان صدایی ازدوربه گوش رسید که اززمین بپرس که خاطره ها دارد. اززمین بپرس که ناله ها دردل داردگفتم انگارتوشاهدش هستی توبگو شروع کردبه گریستن گفت:چه بگویم؟از کجابگویم؟از آن مردمان بدسرشت که چشمانشان رادرهم ودینارهای دنیا کورکرده یاازسنگ دلی فرات که قطره ای به علی اصغر حسین نداد.حسین ویارانش درآن روزدرصحرای کربلا پرپر شدند وای برمن چرااین کلمه رابه کارببرم پرپر شدن که خیلی ناخوشایند نیست آنهادر خون غلتیدند ای کاش زمین نبودم آخرمن لیاقتاین رانداشتم که خون گل دسته های باغ فاطمه سلام الله علیها مرا بشویند آن روز حسین عزیز زینب در مقابل چشمانش برزمین افتاد اوشاهد چاک چاک شدن علی اکبر آن بهترین هستی بشریت ،ابوالفضل آن علمدار کربلاوقاسم رشیدوعلی اصغر شش ماهه بود.خدایا چه زنی انگار غم وغصه از ابتدا بااو متولدشده اند .
به او نباید گفت زینب بلکه بگویم سلطان غم.درآن روزهرچه فریاد زدم کسی صدایم را نشنید همه درحال هله هله وپای کوبی از کشتن حسین بودند وقتی که خیمه ها سوخت وبه خاکسترتبدیل شد وبوی آن صحرای کربلا را فراگرفت فرات تازه فهمیدکه چه کرده غرش کرد وخود رانفرین نمود وای برتوفرات که دیر فهمیدی که با حسین چه کردی.عاشورا وصحنه ی کربلایعنی این که جنگیدن برای آب درکنارآب وتشنه رفتن وگذاشتن آن برای دیگران گفتم باید در آن لحظه دهانت را باز می کردی وستمگران را می بلعیدی ولی تقصیر تو نیست تو به خداوند گفتی که نمی خواهی آدم راازگل توبسازند پس وای برستمگران که نمک خوردند ونمکدان را شکستند.
مرضیه علی اکبری استان سیستان وبلوچستان حوزه علمیه زینبیه سلام الله علیها شهرستان زهک پایه اول