(کربلا)
بسمه تعالی
(کربلا)
ای کربلا، لحظه ای چشمانم را فرو بستم ،دلم را به وسعتت گستراندم ، گویی کربلا شده بودم ناگهان قافله ای نورانی که جلودارش زیباروی عالم قافله سالاری می کرد در پهنای دلم متجّلی گردید. خیمه گاهی به پاکردند؛ احساس زیبایی پیدا کردم که وجودم میزبان خوبان عالم شده است ناگهان تشنگی جان فرسایی تمام وجودم را احاطه کرد رقص شمشیرها شروع شد، صدای شیحه ی اسب ها ، فریاد وحشیان وناله ی کودکان سراسر وجودم را لرزاند دوست داشتم از خود جداشوم ولی هیهات که زیباروی عالم زیرسم اسب ها تکه تکه شده بود،آخرین نگاهش به خیمع ها بود ، نمی دانم چرا؟ هلهله به پاشد،آتش به پاشد،رعب واضطراب به پاشد؛ دیگر دلم توان کربلا بودن رانداشت چشمانم راباز کردم ،همه چیز آرام آرام به نظر می رسید ،طومار وحشیان پیچیده شده بود ولی صدای ناله های سلای طاهرآن زیباروی عالم به گوشم می رسید که می گفت( ولأبکیّن علیک بدل الدموع دما) باز اندوهی جانکاه وجودم را فراگرفت ولی گویی ندایی آمد که می گفت: چشمانت رانبند، نگران نباش وعده ی انتقام نزدیک است! نزدیک!
نام ونام خانوادگی: مریم السادات مشیری مدرسه علمیه: فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
استان: خوزستان شهرستان: آبادان