باز از سینه دلم
باز از سینه دلم – با دل خون-پای برهنه زده بیرون-به گمانم شده مجنون
به کجا میبردم این که چنین بال کشیده است و پریده است و رهیده است
چه جانکاه – کشید از دل خون آه –
دلم سوخت برای دلم و تا که نشستم به بر حرف دل خویش
شنیدم که به لب ندبه کنان – مویه کنان – موی کنان
آه کشان – از دل و جان – گفت :سوال از چه ؟
ببین حال شب و روزم و این غصه جانسوز
که یاران و رفیقان همه گشتند مسافر- همه زائر- همه حاجی-همه مُحرم
و گمانم که هم الان همگی گرم طوافند
به دور حرم قبله عالم -همان عشق معظم -همان روح مکرم
خداوند غم و اشک محرم- و من غم زده اینجا- تک و تنها
باز هم با دل خون گفت: دل من تو کجا دیده دو چشمت
که در این ظلمت گمراهی و این عصر سیاهی
که کسی خرج کسی شعله کبریت نکرده است
دو خورشید طلائی -که دو تا پرچم سرخ است نمادش
به مدار هم و با هم بدرخشند و بتابند و نخوابند شب و روز
دل گمشدگان را چو بیابند
چه بزمیست در این سفره
که یک سوی بود جنت الارباب و بود سوی دگر جنت العباس
و در آن بین چه بین الحرمینی است
که با شور حسینی همه سینه زنان -گریه کنان- ناله زنان
شور بگیرند برای پسر حضرت زهرا
فریبا نوروزی/آذربایجان شرقی شهرستان جلفا (منطقه ی ازاد ارس)حوزه ی علمیه ی خواهران فاطمیه ی زهرا.