بانوی صحرا
زینب ای بانوی صحرا،کربلا بیمار توست
چشم تبدار رقیه ، شاهد بیدار توست.
خیمه های نیمه سوزان ، جان پناه آخر است
نیزه های قد خمیده ، گو کجا در باور است؟!
زینب ، ای تیر عمود خیمه ها ، بعدِ حسین
با کلام آتشینت، شامیان در شور و شین
زینب ای مردانه همت، در زمین کربلا
زخم هایت بیشمارند در اسیری و بلا
عمه سادات، زینب؛ کو جوانمردان پاک؟!
سر به روی نیزه ها ، آری، بدن ها روی خاک؟!
زینب ،این آب فرات خجلت زده در پیش توست
از لب عطشان اصغر، از همه هم کیش توست.
جن و انس و ملک ، امروز ،در غمت گریان شده
دختر سه ساله مولا ، چرا نالان شده؟!
زینب، آخر با چه رویی شامیان سنگت زدند؟!
آیت رب را ندیدند ، یا همه کور و کَرَند؟!
زینب اینجا بی قراری ها برایت می کنیم ،
و خراب آباد دل را ما سَرایت می کنیم.
خون سرخ شاه دین با نطق تو تابنده است
زینب ، عاشورا به نامت تا ابد پاینده است.
سامره قارداشی،معاون آموزش مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها) محمودآباد