بزم فرات

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

خاطره ماه محرم

27 آذر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

بسم الله الرحمن الر حیم
 
 خاطره ی شیرین من در ایام محرم
 

    محرم سال90بود ومن در روستای دیگری به نام روستای ایری سفلی درس می خواندم. ماخوابگاهی بودیم . روز هشتم محرم بود.

مابعداز ظهر در خوابگاه برنامه  سینه زنی داشتیم. من در گروه تعزیه خوانی بودم . برنامه شروع شد پس از اجرای بخشی از برنامه نوبت به ما رسید.

بار اولم بود و خیلی اضطراب داشتم .نمی دونستم چیکار کنم دستام می لرزید .باخودم گفتم توکل بر خدا انشاا…که کارمو خوب انجام میدم وخلاصه ما تعزیه خوانی را  شروع کردیم .

من هم تونستم کارم را به خوبی انجام بدم وجالب این که درحین اجرای برنامه یه حس عجیبی بهم دست داد انگار که یکی کمکم کرد و من آن روز عشق و محبت سید الشهدا را احساس کردم و آن روز زیباترین روز در زندگیم بود و همیشه احساس می کنم که اهلبیت (ع) در زندگیم کمکم می کنند و هر وقت مشکلی برام پیش بیاد با یاد مصیبت های امام حسین (ع) مشکلات خودم را فراموش می کنم و دلم آرام می گیره.
    
    امیدوارم که همیشه بتونیم پیرو راه اهل بیت باشیم.
    
                     
    
    
     ف.نوروزی طلبه ی پایه اول آذر بایجانشرقی  شهرستان جلفا حوزه ی علمیه ی فاطمیه جلفا

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 2 نظر

موضوعات: سفرهای حسینی(خاطره نويسي) لینک ثابت

نظر از: زهرا [بازدید کننده]
زهرا

سلام
خاطره ی جالبی بود
موفق باشید.

1391/10/14 @ 00:20
نظر از: محب الشهدا [عضو] 
  • ترنم معرفت

موفق باشید

1391/09/29 @ 07:59


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

جستجو

بخش هاي ویژه نامه

  • همه
  • زلال قلم (مقالات)
  • نواي دل (دلنوشته هاي طلاب)
  • زنان در عاشورا
  • کتيبه هاي سرخ
  • عزاداری صحیح
  • چند بیتی های گریان
  • آئین های عزاداری
  • واگویه های دل(روضه نويسي)
  • سفرهای حسینی(خاطره نويسي)
  • محرم از نگاه دوربین (عکاسي)
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس