خاطره ماه محرم
بسم الله الرحمن الر حیم
خاطره ی شیرین من در ایام محرم
محرم سال90بود ومن در روستای دیگری به نام روستای ایری سفلی درس می خواندم. ماخوابگاهی بودیم . روز هشتم محرم بود.
مابعداز ظهر در خوابگاه برنامه سینه زنی داشتیم. من در گروه تعزیه خوانی بودم . برنامه شروع شد پس از اجرای بخشی از برنامه نوبت به ما رسید.
بار اولم بود و خیلی اضطراب داشتم .نمی دونستم چیکار کنم دستام می لرزید .باخودم گفتم توکل بر خدا انشاا…که کارمو خوب انجام میدم وخلاصه ما تعزیه خوانی را شروع کردیم .
من هم تونستم کارم را به خوبی انجام بدم وجالب این که درحین اجرای برنامه یه حس عجیبی بهم دست داد انگار که یکی کمکم کرد و من آن روز عشق و محبت سید الشهدا را احساس کردم و آن روز زیباترین روز در زندگیم بود و همیشه احساس می کنم که اهلبیت (ع) در زندگیم کمکم می کنند و هر وقت مشکلی برام پیش بیاد با یاد مصیبت های امام حسین (ع) مشکلات خودم را فراموش می کنم و دلم آرام می گیره.
امیدوارم که همیشه بتونیم پیرو راه اهل بیت باشیم.
ف.نوروزی طلبه ی پایه اول آذر بایجانشرقی شهرستان جلفا حوزه ی علمیه ی فاطمیه جلفا