ای زمین کربلا !
27 آذر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
ای زمین کربلا ! کاش در روز عاشورا حرارت وجودت را در خود نگه می داشتی ، می دانم بی وفایی کوفیان خشم تو را برافروخته بود چنان که دیگر نتوانستی حرارت خشمت را مهار کنی ، همان گونه که خورشید هم از خشم در آن روز به شدت می سوخت .
آه! از این کوفیان بی وفا ! بارها آرزو کردم در آن روز ابری بودم و جلوی چشمان خورشید را می بستم تا صحنه شهادت علمدار را نبیند، می دانم در آن لحظه ی تحیر عباس ، که نه بدون دست می توانست مبارزه کند ونه بدون آب روی برگشت به خیمه ها را داشت ،خورشید در حال گداختن بود. او لحظه هایی که امیرمؤمنان (ع)دست عباس را می بوسید به خوبی به یاد داشت و با خود می گفت : چگونه توانستند این دست ها را جدا کنند، آیا کوفیان همه چیز را فراموش کردند؟
ای زمین کربلا ! می دانم در آن لحظه ای که شمر با نهایت قساوت سر مولا را جدا کرد چشمانت را بستی ،همان گونه که آسمان لباس زیبایش را از تن بیرون آورد و چادری سیاه بر تن کرد .می دانم درهجوم اسب ها با نعل تازه بر آن بدن های غرق خون چقدر بر خود لرزیدی گویا می خواستی دهان باز کنی و آن لشکر کفر را فرو بری.
آه ! ای آب فرات ! نمی دانم چگونه هنوز می خروشی؟آرزو می کنم که آقایمان بیاید و از آ ن قاتلان بی رحم انتقام بگیرد و ما را شاد کند.
اللهم عجل لولیک الفرج
اکرم مرادی استان یزد شهرستان یزد مدرسه حضرت زینب سلام الله علیها