روز هفتم ماه محرم
شتاب کن که خداتو را می خواند انتخاب کن که لحظه پیوند جز آنی نیست
سحر و خلوت شب سجاده لحظه های عشق بازی دل و گره پیوند چشم و گونه های اقیانوسی ،شانه های لرزان و دلی طوفانی و چشم ها در حریم خویش محجوب وبارانی سروگردن متواضع وکشکول قنوت محتاج تر از همیشه، بادستانی لرزان ورق می خورد خاطرات تلخ محرم امشب عجیب غوغایی دردلها چنگ می خورد و در تاریکی پرعطش دشت نینوا کیست که عاشقانه ومظلومانه خارهای مغیلان دشت کربلا را بادستان مبارکش جمع می کند.
زمین کربلا را پاک سازی می کند و خواهر نگران تر از همیشه در چارچوب خیمه نظاره گر چیست؟
یا اخی چه در دل داری که این گونه به جان این دشت دم گرفته افتاده ای ؟به چند روز دیگر می اندیشم روزی که کاروان اسیران را از میان همین خارها عبور می کند .
می خواهم پای طفلان کمتر از جور این یزیدان آسیب ببیند .
یا اخی آتش بر دلم فکندی چه می گویی قرار است ما اسیر شویم آری و تو زینب سالار این غافله هستی و تو مولایم؟ و من برسرنیزه تلاوت قرآن خواهم نمود .
آه حسرت است و یک کوه استواری فرمان خداست و سر تسلیم فرودآوردن ، شجاعت است و جانبازی، نفرین بر بی عهدی مردم کوفه نفرین بر هوای دم کرده دشت نینوا .نفرین بر این همه قساوت قلب نفرین براین دنیاپرستی ،نفرین خدا بر قاتلان حسین(ع)
خانم جمشيديان/ملکشهر اصفهان