روزنهم محرم
دل بی قرار، سیلاب اشک روان، کوچه وخیابان وجودسیاه پوش،خشم و کین ازعدو پررنگ تر از همیشه،
با دستانی ناباورانه و بی رمق ورق می زند برگی از خاطرات محرم را. خیمه های آتش ودود،نگاه های
منتظرعطش، قلب هایی درواپس خانه درتلاطم انتظار، مشکی خالی از اب درتمنای فرات، چکاچک
شمیر،رجز خوانی درشکست سکوت بی عدالتی….علی اکبر…قاسم….عبدالله…علی اصغر…سه ساله
دختر، عطش وعباس،عطش ورقیه،عطش ومشک خالی……….علمداری شجاع،لشکری از عدووتنها یک سرداررشید…….
آن طرف قصاوت قلب است ودنیاپرستی،بی وفایی است وجفا به اهل بیت
این مشک خالی درتمنای فرات دلاورمردی براسب ایستاده ومقاوم وراضی به رضای معشوق
گردوغبار،همهمه درگرداب اعتراض،رهاشده ازخویشتن، مشکی پرازآب…مردی چون کوه استوارااما جفا وبد عهدي مي دزد مشك آبش را. از زخم كين بردينش ، برديده شدن دستانش مانع نمي شود كه تلاش كند آب به خيمه برساند. اما اميدش بدون مشك آب قطع مي گرددوخیمه ها درالتهاب عطش می سوزد……
خانم جمشيديان/ملکشهر اصفهان