سلام برتو!
16 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
«سلام برتو! »
سلام كسي كه دلش ازمصيبت تومجروح واشكش زبايادتو ريزان است؛
شما ازپاهايتان درهركجا كه دلتان خواست،سواري مي كشيد وازدستتان براي بردن همه خواستني هايتان كمك مي گيرد. چشمانتان،آبي آسمان ودريا را وسبزي درخت وجنگل و ارغواني هرچه دوست داشتني هارا بي دريغ به شما مي بخشد، وبعد ذهنتان درشيريني كشف همه ي اين زيبايي ها شريكتان مي شود،شما ازمعادله ها ومعامله ها نمي هراسيد، اما من مثل شما نيستم؛پاها ودست هايم ، تن رنجوروخسته ام وياحتي اين ذهن كوچك كه قادرنيست مراتاوسعت ارزوهايم همراهي كند. بااينكه مثل شما نيستم اماباناتواني ام ننشسته ام ،دستانم رانبسته ام وديدگانم را ؛گرچه سهم من ازفرصت ها كمترازشماست اما باصبوري آموخته ام كه زير ضربه هاي سخت الم ،قدبكشم،بايستم،ببينم وراه بروم. من محتاجم اما نه به ترحم خرد كنندگان ،كه به دستتان تابرپا بايستم وراهنمايي تان تاجاده ها رابشناسم. بلكه خواستارم آه مرا به حسينم برسانيد وبگوئيد:حسين جان!يك عمر درآرزوي رسيدن به كربلا زيستم. يك عمربه عشق نينوا تمرين سقايت كردم . يك عمربه شوق عاشورا شمشير زدم…يك عمرهمه ي حواسم به اين بود كه نقش عاشقي را درست ايفاكند وبه آداب عاشقي مؤدب باشم. اما درست دراوج حادثه …شاخساردستانم ازدرخت بدن فرو ريخت . مَشك اميدم پاره شد وآب آرزوهايم هدر رفت . درست درلحظه اي كه مي بايست هستي ام رادردستهايم بريزم وازمعشوق خود دفاع كنم ،دست هايم ازكارافتاد.
…اين اخرين ضربه ي دشمن است كه پيش مي آيد ومراازشرمساري كودكانت كه مي گويند:عموجان آب ،مي رهاند …
اين زهــراي مرضـيه است كه آغوش خود را گشوده است تاسرمرابه دامن بگيرد.
اين فاطمه است كه فرياد مي زند پسرم عباس!
برادرم حسين جان !مادرمان فاطمه مرابه فرزندي قبول كرده است . اكنون برادرت رادرياب ،برادرم.
باحسين ازحسين يك نقطه كم دارد ،ولي باحسين بودن كجا وياحسين گفتن كجا؟
خانم فاطمه شرفی
استان کرمان .شهرستان کهنوج .مدرسه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها )