ایثار گر دشت کربلا
سلام به ایثار گر دشت کربلا، به آن شهیدی که جریان شهادتش دل عالم را به لرزه می اندازد، به آن کس که ورد زبان جهانیان است ،آنکه با مظلومیت و و ایستادگی اش همه عالمیان را پروانه خود کرده …..
ای مولای من !می دانم که این پروانه ها را می بینی که چطور حیران و سرگردان به دور شمع می چرخند شمعی که هزاران سال قبل بی سر ، آب شده ،بی آنکه آبی ببیند ولی با خون خود زمین را سیراب کرده .زمینی که داغی و سوزش آن تن همه شهیدان را تاول انداخته بود . ای آب در آن هنگام که لبان خشکیده حسین تمنای تو را داشت تو کجا بودی ؟ وای صحرای کربلا تو دیگر چرا به حسین فاطمه نکردی وفا ؟ سوزندگی ات را به رخ که می کشاندی؟ به تن که می چسباندی ؟ به آن تن بی سر که غرق در خون بود ؟…آیا این است رسم مهمان نوازی ؟ اگر من جای تو بودم جای قدم های حسین که هیچ بلکه جای بند بند انگشتانش را برای همیشه روی خودم حک می کردم تا درسی باشد برای خودم و جهانیان ، اما افسوس که صاحب آن قدم ها را نشناختی ، نمی دانستی او کسی است که با خون خود در کربلا غدیر خون راه انداخت ،کسی که کوفیان رفیق نیمه راهش شدند ، کسی که شاید می دانست چه حوادث تلخی در انتظارش است . شاید از سیلی خوردن رقیه سه ساله و اسارت خواهرش زینب خبر داشت و شاید می دانست در آن هنگام که عباس بی دست مشک به دندان از بالای اسب به زمین می افتد و او را صدا می زند نیست که جوابش را بدهد و چه زیبا مرگ با عزت را به زندگی با ذلت نفروخت و چه درد آور اسلام را زنده نگه داشت در آن هنگام که سر بی نعش در بالای نیزه ها قران می خواند .