نرگس ابوالفضلی!
اونقدرعاشقش بود که دوست وآشنا بهش میگفتن : نرگس ابوالفضلی ! ارادت خاصی به آقا داشت وتنها آرزوش پابوسی حرم آقا بود. محرم سال 86 که رسید ، نرگس شیدایی ما، مثل هرسال سرگرم سیاهپوش کردن دانشکده بود که خبرآوردن ،دانشگاه واسه کربلا ثبت نام میکنه ! مسلماً اولین ثبت نامی نرگس بود . تمام وجودش ذوق بود و شوق . خوشحال بود از اینکه بلاخره این باکرم آقا، طلبید ش . ده روز مونده به اربعین اعلام کردن که به دلیل کثرت ثبت نامی ها ، بین آنها قرعه کشی میشه . شب اربعین بود ، نرگس غرق اخلاص ، زیارت عاشورا رو خواند وبا چشمای خیس خوابید . یکباره هیبتی غرق نور ، خواب نرگس رو درید وآروم صداش زد و گفت: ((نرگس عشقت را نگهدار! به همین مقدارآتشین! وعده ی موعود نزدیک است )) واین شد که نرگس فهمید که اسمی ازاون توی لیست برندگان قرعه کشی نیست واینکه عشق به اهل بیت نه به تنهایی کافیه ونه به کربلا رفتنه بلکه ، به یاری امام زمان (عج) !
(خاطره ایی واقعی در قالب داستان ) سیده امل موسوی حیدری ، مکتب الزهرای (س) اهواز – خوزستان