بزم فرات

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

غنچه تشنه ....

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

خورشید یک مژه بالا تر می خزد و گرما ،یک پر سنگین ترمی شود . هر چه چشم هایش را می دراند ، بوی تشنگی بیشتر می شودبیشتر دماغ را می سوزاند.
ابرها مرده اند ،بخیل و خشک و بی ثمرند مردگانی همچون خیک خشکیده ی آب.
کودکی پیمانه بر دوش به دور خود می گردد… خیره به خود ،خیره به مشک
پیمانه از دوش وا می گیرد ومیان جویچه ای خشک جایی برایش می سازد تا اگر آبی نمایان شد مشک به دندان کشد.
اسب ها برهنه وبی لگام سم برخاک می کشند وبه شیهه خاک را برای جرعه ای آب می خراشند. هرگز نمی توان گفت گریستن اسب را…
دست هایت فرمان نمی برند، گویی در زمان ومکان جای نداری. درست است بیابان یافته ای اما نفس هایت را رها نکن که رسم نامردان سینه شکافتن است. این نفس نیست فریادیست مانده در سینه، سینه ای که قلبی کوچک دارد وچه سخت می تپد این قلب.
به چه خیره مانده ای؟ به شیهه ی وحشت زده ی اسبان یا قهقهه ی گرگان…
با چهره ای پهن، پهن تر از یک مرداب، باهمه ی زشتی می خندد.
معصومیت چشمانت پیکرش را به آتش می کشد. دوشعله ی دودناک درچشمش می سوزد، تازیانه اش زبان برخاک وخون می کشد!
نیش تیرش برکمان می نشیند…….
فغان در دلها می نشیند. نمی میرد بلکه می نشیند.
انبار کینه، انبار خشم، ذخیره ی زبان، گنجینه ی کاروان…   

                                
(مهناز محمودی، تهران- دماوند- مدرسه علمیه حضرت معصومه سلام الله علیها )

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: نواي دل (دلنوشته هاي طلاب) لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

جستجو

بخش هاي ویژه نامه

  • همه
  • زلال قلم (مقالات)
  • نواي دل (دلنوشته هاي طلاب)
  • زنان در عاشورا
  • کتيبه هاي سرخ
  • عزاداری صحیح
  • چند بیتی های گریان
  • آئین های عزاداری
  • واگویه های دل(روضه نويسي)
  • سفرهای حسینی(خاطره نويسي)
  • محرم از نگاه دوربین (عکاسي)
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس