بزم فرات

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پرنورترین خاموشی

02 بهمن 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

در دیار غربت و زمین سوزان

که طلوع خورشید زپس پرده¬ی خون و اشک است

خیمه¬ها گه به سکوت

و هیاهوست گهی العطشا

رمقی نیست در آنها که دگر ناله کنند

سوی دیگر شمشیر

و سران چون گوی¬ها در حرکت؛ و گهی بر نیزه

دشت خون جاری بود

و علمدار رسید

وکسی را نبود هیچ توان که کند با او جنگ

و چو آتش به دل لشکر دشمن افتاد

در دل تیره شب

پرتو قرص قمر همره هفتاد و دو اختر تابید

تا دهد روشنی و تیره نماند شب¬ها

تا طلوع فردا

لحظه لحظه به دل ظلمت شب می¬افزود

آنکه با تیر نشانه زده اخترها را

در دل اقیانوس با وجود آن ماه، جزر و مدی برپاست

کودکان را که شهابند به آن صفحه تار، به خموشی می¬رفت

ماه می¬خواست که پرنور بمانند به آن تا به ابد

از خودش نور به آنها بخشید و خودش شد خاموش، شده پرنورترین خاموشی

ابر تیره برخاست تا به هنگاه طلوع خورشید

آنکه گرماده دوران و زمین بود و زمان

آنکه یک دشت شقایق شده اندر بدنش، بس¬که گلبوسه زده زخم بر آن

او که در راه حق، دین بدو وابسته است و…

اثرش محو کند

خواست خوناب شفق را به فلق بدل کند

آریان ابر سیاه، سایه افکند بر آن نور مبین

قُتِلَ عَطشانا

مهدیه سادات محمودی-طلبه پایه چهارم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: نواي دل (دلنوشته هاي طلاب) لینک ثابت

نظر از: نگار [بازدید کننده]
نگار

با تشکر از شعر خوب شما

1391/11/16 @ 15:02


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

جستجو

بخش هاي ویژه نامه

  • همه
  • زلال قلم (مقالات)
  • نواي دل (دلنوشته هاي طلاب)
  • زنان در عاشورا
  • کتيبه هاي سرخ
  • عزاداری صحیح
  • چند بیتی های گریان
  • آئین های عزاداری
  • واگویه های دل(روضه نويسي)
  • سفرهای حسینی(خاطره نويسي)
  • محرم از نگاه دوربین (عکاسي)
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس