قافله سالاراسيران سيلي خورده
السلام عليك يا زينب كبري (س)
(قافله سالاراسيران سيلي خورده)
زينب ! اي كسي كه با رسالتت خوني را درعروق بي رمق بشريّت تزريق كردي، كه هرگز از حركت باز نخواهد ايستاد. در عاشورا چه دل هايي كه در تل زينبيه چاك چاك نشدند وتو اي عقيله ي بني هاشم توازنزديك شاهد پرپر شدن قامت علي اكبر (علیه السلام)،دستان آب آور عباس (علیه السلام) وحنجره ي نازك علي اصغر(علیه السلام) بودي. زمين شرمنده جستجوي زينب (سلام الله علیها) است . صحرا سنگ صبور نجواي زينب مي شود . اي بانو!ازكدامين زجرت بگويم ازاينكه ناظر سكوت مرگبار پدر وگريه هاي نيمه شبش در حلقوم هاي چاه غربت بود بگويم ،يا ازپاره هاي جگربرادر دردمندت كه آنها درتشت جورنظاره كردي بگويم آنگاه است، كه زهرسياست وجنگ بر سر دنيا را درتاروپودش حس ميكند.
زينب اي! قافله سالاراسيران سيلي خورده ،امروزفرزندان پيامبر(صلي الله وعليه واله وسلم) را اينگونه به زنجير كشيده، اين كاروان مي رود تا در شهري كه در و ديوارش بوي مردار مي دهد، شهري كه مردمانش اسلام را نمي شناسند ،مي رود تا پرده رنگين دغل را از چهره ي اين بت فرو مايه جاهل ،فرو كشد.
اي بانو!كوفيانند كه بي وفايند كه قافله را شهر به شهر مي گردانند تا پرده از عفافشان واريزند.
اي زينب !بامن بگو ازناله هايت كه شراره اش عرش راتا فرش عزاداركرده ، اي بانو! صداي فريادت زمين وآسمان را شكافته است ،آفتاب گواه گريه هاي توست.
اي زينب !اينك كاروان آهنگ مدينه رادارد اوج نگاهت تا ناكجاي دشت حادثه رادنبال مي كند.
اي بانو! ازدرد هايي كه درغربت جانكاه اسارت كشيدي برايم بگو،ازخستگي ات برايم بگو،ازپيكربي سرخونين برادربرايم بگو،ازنسيم گرم كربلا بگو.
اي بي بي! ازسوزنده ترين نام برايم بگو، ازالعطش كودكان برايم بگو.ازفرياد(هيهات منَّا الذلّه )برايم بگو، ازيادگاربرادرت قاسم برايم بگو، ازرقيه بي معجربرايم بگو، ازساقي آب آور ومشك پاره روي زمين برايم بگو، ازجوان رعناي بني هاشم برايم بگو،از يال خونين ذوالجناح برايم بگو، ازفرياد خون واشك برايم بگو،بازبرايت بازگو كنم ياكافيست!؟
خانم حمیده محسنی
استان کرمان.شهرستان کهنوج . مدرسه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها )