شوق دیدار 5
خیلی خسته ام و به شدت خوابالو اما دلم نمی آید بخوابم … ساعت دو نیمه شب است … راهی حرم می شوم … هوا خیلی سرد است و من هم لباس گرم نیاورده ام و نتیجه این می شود که در طول مسیر از هتل تا حرم حسابی می لرزم !
به حرم می رسم درب ها بسته است مثل هر شب … گوشه ای می نشینم و سعی میکنم خوب به اطراف نگاه کنم تا همه جزئیات در ذهنم بماند !
امشب شب آخری است که در حرم امام علی هستم ! این فکر دیوانه ام میکند … بغض مثل دستی نیرومند گلویم را می فشارد … تاب نمی آورم … این بغض ٬ سکوت ِ مرا می شکند … اشک هایم سرازیر می شوند … هوا سرد ِ سرد است و من از هوا سردتر …
دستم را میزنم زیر چانه ام و خیره می شوم به اطراف ! انگار تمام غم دنیا را در این دل کوچک من ریخته باشند …
دور تا دور حرم راه می روم … ام پی تری ام را روشن میکنم … سینه زنی شب عاشورای نریمان پناهی که برای خیلی سال پیش است … ۲۰ دقیقه تمام همه سینه می زنند و میگویند : ” مکن ای صبح طلوع ” !
هیچ چیزی بهتر از این نوحه به حال الان من نمی خورد … گریه امانم نمیدهد … توی دلم فریاد میزنم : مکن ای صبح طلوع …
مکن ای صبح طلوع …
مکن ای صبح طلوع …
.
.
صدای اذان صبح دلم را از جا می کَنَد … ضریح را بغل میکنم … ای کاش این ساعت ها دیر بگذرند …
نماز صبح را می خوانم … به شدت خسته ام و خوابم می آید ! اما نمی توانم از حرم دل بکَنم !
ساعت ۷:۴۵ بیرون می آیم چون قرار است ساعت ۸ به مسجد کوفه برویم .
به موقع می رسم . همه جلوی درب هتل ایستاده اند و خیلی سریع سوار اتوبوس می شویم …
۲۰ دقیقه بعد می رسیم … اول به زیارت حرم میثم تمار می رویم … بعد هم به خانه ی حضرت علی (ع) …در کنار خانه حضرت اميرالمومنين عمارتي بزرگ قرار دارد که چيزي جز ديوارهاي خرابه از آن باقي نمانده و تنها مناره بلند آن نشان مي دهد که روزگاري در اين مکان جاه و جلالي برقرار بوده، آري اينجا منتسب به دارالعماره شهر کوفه است، همان مکاني که مسلم ابن عقيل بعد از خيانت کوفيان و دستگير شدن توسط خليفه وقت از بالاي آن به پايين انداخته شد و به شهادت رسيد.در و ديوارهاي شهر کوفه شده اند مصداق روزهاي تاريخ، امروز از کوفه و مردم خيانتکارش انگار خبري نيست از آن شکوه و جلال کوفيان هيچ چيز نمانده و اين نام و خاطره مسلم است که هنوز بر دارالعماره نفس مي کشد.
و بعد راهی مسجد کوفه می شویم …
در مورد فضيلت هاي مسجد کوفه آورده اند که اين مسجد اعظم خانه آدم، نوح، ادريس، مصلاي ابراهيم، خضر، امام على و هزار پيامبر و هزار وصى بوده و يك ركعت نماز در آن معادل هزار ركعت نماز است.
کفش هایم را به امانت به کفشداري مي سپارم و با سلام و صلوات از درب شمالي وارد مسجد اعظم کوفه مي شوم. اين درب، درب اصلي مسجد است و به باب الفيل شهرت دارد، البته پيش از اين به نام باب الثعبان شهرت داشته که يکي از کرامات حضرت امير را حکايت مي کند، ولي چون باب الثعبان يادآور کرامات حضرت علي بوده بني اميه نام آن را به باب الفيل تغيير داده اند.
مسجد اعظم کوفه همان جايي است که علي در محرابش به خون نشست در تاريخ و روايات آورده اند که مکان اين مسجد محل وقوف پيامبران زيادي بوده، اين مقام ها هر يک توسط نشاني در اين مسجد مشخص شده که زائران خود را موظف مي کنند آداب آن را به جاي آورند، مقام جبرئيل، مقام نوح، مقام ابراهيم، مقام اميرالمؤمنين، مقام امام سجاد و مقام امام صادق(عليهم السلام) از جمله مقاماتي هستند که هر يك نماز و دعاى مخصوص دارند.
از کاروان جدا می شوم … حال خرابی دارم … وقتی فکر میکنم در مسجد کوفه ایستاده ام گُر میگیرم … وجودم پر از نفرت می شود از کوفیان از ابن ملجم … اصلا از تاریخ حالم به هم می خورد …
یک گروه لبنانی را می بینم که بسیار مرتب در حال ورود هستند از نظمشان خوشم می آید از مسئولشان سوالی می پرسم و او مرا دعوت میکند که همراه گروه آنان اعمال مسجد کوفه را انجام دهم . خیلی خوشحال می شوم ! به هر حال از هر کدام از برکات رشته ی تحصیلی ام که بگذرم همین مرا بس که باعث شده این زبان عربیمان رشد چشمگیری داشته باشد و در اینجا مشکلی نداشته باشم از فهم عربی صحبت کردن مرشد لبنانی ها و رئیس کاروانشان !
ساعت ۹:۱۱ صبح اعمال را شروع میکنیم … و مرشد خیلی زیبا و خیلی کامل توضیح هر مقامی را می دهد … مرد میانسالی است حدود ۴۵ ساله که اطلاعات بسیار دقیقی دارد هم از تاریخ و هم از آیات قرآن و ادعیه ی هر مقامی را از بهر است !!!
يکي از مقام هاي مسجد اعظم کوفه مقام بيت الطشت است، که داستاني درباب يکي از قضاوت هاي جالب حضرت علي(ع) دارد و دکة القضا، مکاني است که حضرت علي (ع) در آن مي نشستند و به امر قضاوت مي پرداختند. ! مرشد شروع میکند و داستان آن دختر عرب و قضاوت حضرت علی را بیان میکند … این داستان را وقتی بچه بودم از مادر بزرگ مرحومم شنیده بودم اما انگار لبنانی ها بار اولی بود که می شنیدند و با تعجب خاصی بعد از تمام شدن داستان الله اکبر می گفتند !
در صحن بزرگ مسجد که با کفپوش مرمر سفيد فرش شده مكانى حوض مانند وجود دارد که به گفته تاريخ دانان محل تنوري است که در زمان نزول عذاب براي قوم نوح از آن نقطه آب جوشيده و تمام زمين را فرا گرفته است و در پايان عذاب در همين مکان يعني مسجد کوفه کشتي نوح به زمين نشسته است.
مرشد توضیح می دهد و بعد می پرسد که کسی آیاتی که در باره کشتی نوح و حوادث رخ داده در آن لحظه است را میداند !؟ لبنانی ها که حدود ۱۵ نفر هستند سکوت میکنند !!! من دستم را بالا می برم ! مرشد می خواهد که آیات را با صدای بلند برای بقیه بخوانم !
من هم می خوانم :
بسم الله الرحمن الرحیم
حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِيلٌ (۴۰) وَقَالَ ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ (۴۱) وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَب مَّعَنَا وَلاَ تَكُن مَّعَ الْكَافِرِينَ (۴۲) قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ (۴۳) وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاء وَقُضِيَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۴۴) وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ (۴۵)
سوره هود
نمیدانم یه هو از کجا انقدر اعتماد به نفس پیدا کردم که در بین کسانی که نه می شناختمشان و نه هم زبانم بودند دستم را بالا بردم و این آیات را خواندم !!!
می رسیم به قسمت اصلی مسجد ! همانجا که محراب شهادت امام علی علیه السلام است … مرشد شروع می کند به خواندن مناجات امیر المومنین در مسجد کوفه … و من مثل مرغی پر کَنده …
داخل آن قسمت از مسجد می شوم … خیلی خلوت است … صدای گریه ام سکوت مسجد را می شکند … نزدیک محراب می روم … نمی دانم چه بگویم از احساس آن موقع ام ! گریه با صدای بلند … خیلی بلند …
.
.
بعد از اتمام اعمال مسجد کوفه به زیارت حرم مسلم بن عقیل می روم جایگاه زیارتی ديگري که در اين مسجد واقع شده مقبره مختار ثقفی است، کسي که به خونخواهي حضرت امام حسين (ع)بعد از واقعه عاشورا بلند شد و به شهادت رسيد.مکان حرم اين بزرگواران در طرف شرق مسجد قرار دارد، چقدر زیارتنامه ی مختار شیرین است ! چند بار می خوانمش و هر بار مزه ی شیرین کلمات زیارت نامه اش را بیشتر حس میکنم …
روبه روی حرم مسلم با فاصله ای حدود ۵۰ متر حرم هانی بن عروه قرار گرفته … در این فضا که قدم می زنم تمام قسمت های کتاب قصه کربلا تووی ذهنم مرور می شود …
ساعت حدود ۱۱:۴۰ است . از حرم هانی که بیرون می آیم دوباره می روم مسجد نزدیک محراب ضربت خوردن حضرت علی … چقدر با صفاست این مسجد … یاد اعتکاف می افتم … چشم هایم را می بندم و یک نفس عمیق می کشم و آرزو میکنم که ای کاش می شد یک بار با دوستانم اینجا معتکف می شدیم … یاد دل آرام می افتم که چند سال پیش در اعتکاف ماه رجب دانشگاه با هم دوست شدیم و حالا یکی از بهترین دوستانم هست ! می نشینم گوشه ای و سعی میکنم خوب نگاه کنم تا تصویر اینجا برای همیشه در ذهنم بماند … روی دیوار های مسجد کوفه نزدیک سقف اشعار عربی ای نوشته شده که بسیار زیباست یک قسمت از اشعارش هنوز یادم مانده :
یا سید الشهدا خامس اهل الکسا
علی عظیم البلا نالک فی کربلا
طول الزمان بکایی والهفتنا یا حسینا
یا سید الشهدا
فضی ایا نفس فضی فضی ایا عین فضی
مولاک مقتول بیض من ظلم ضد بعض
شر العدی اللعناء والهفتنا یا حسینا
یا سید الشهدا
ابکو فهذ الرسول یبقی و هدی البتول
وذا ابوه الجلیل وذا اخوه النبیل
فی زمره الانبیا والهفتنا یا حسینا
یا سید الشهدا
و صدای اذان ظهر مرا از حال خودم در می آورد … وای !!! اینجا مسجد کوفه است ! یکی از همان ۴ مسجد با فضیلت ! اینجا جای قدم های علی مرتضی است … اینجا یکی از همان جاهایی است که می شود نماز را کامل خواند ! و خدا مقدر کرده برای من امروز را که در این گوشه ی مقدس زمین نماز ظهر و عصرم را بخوانم … و پیش نماز تکبیره الاحرام میگوید …
بي بهانه ها