بزم فرات

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ويژه نامه مجازي بزم فرات + مسابقه

 

سامانه وبلاگ حوزه هاي علميه خواهران برگزار مي کند :

ويژه نامه مجازي «بزم فرات» با همکاری کلیه طلاب خواهر سراسر کشور

 

جهت ورود به هر بخش از ویژه نامه بر روی تصویر مورد نظر کلیک کرده و یا از بخش موضوعات در نوار کناری وبلاگ، بخش مورد نظر را انتخاب کنید.


بخش اول: زلال قلم (مقاله نویسی)

مقالات مي بايست در يکي از موضوعات ذيل، حداکثر 10 صفحه ، در فرمت Doc ارسال شود.

موضوعات :

 

الف- تحلیل های عاشورایی

 ب- الفبای مروت؛ عباس علیه السلام

ج- حضرت رقیه (س) در تاریخ

د- بانوی بنی هاشم؛ زینب(س)

 ه- نوگل دشت کربلا؛ علی اصغر(ع)

و- دختر شهادت و بانوی نور؛ سکینه(س)

 

__________________________________________________________________

بخش دوم: نوای دل (دلنوشته) 

درد دل طلاب با کربلا ، مجموعه آثار ارسالی شما در این بخش می باشد. (حداکثر در 10 سطر)


__________________________________________________________________

بخش سوم: بایدها و نبایدها در عزاداری (مقاله،تحلیل،پژوهش،دیدگاه ها و نقد و بررسی)

هدف از این بخش آشنایی با عزاداری صحیح بوده و برخی آداب و رسوم غلط مورد نقد و تحلیل قرار میگیرند. 

__________________________________________________________________

بخش چهارم: کتیبه های سرخ (طراحی)

طلاب عزیز می توانند طرح های پس زمینه طراحی شده خودشان را در اندازه های استاندارد صفحه نمایش(800*600-1024*768) در قالب یک فایل jpg ارسال نمايند.

__________________________________________________________________

بخش پنجم: چندبیتی های گریان (شعر)

اشعار و چندبيتي هاي ارسال شده با نام خودتان در اين بخش جمع آوري خواهد شد.


__________________________________________________________________

بخش ششم: آئین های عزاداری در ایران (گزارش، خبر، تحلیل)

با توجه به اينکه طلاب وبلاگ نويس از سراسر کشور در اين ويژه نامه مشارکت خواهند داشت ، می توانند به معرفی آداب و سنن عزاداری در شهر و استان خود پرداخته و آئین های برگزاری عزاداری را به خوانندگان معرفی نمایند.


__________________________________________________________________

بخش هفتم: واگویه های دل (روضه نویسی)

 مرثیه نویسی، مصیبت نویسی و روضه نویسی از جمله موضوعات این بخش می باشند. حداکثر متن ارسالی در 20 سطر.

__________________________________________________________________

بخش هشتم: زنان در عاشورا (مقاله، تحقیق،نقد و پژوهش، دیدگاه ها و تحلیل ها)

حضور زنان در جریان کربلا و واقعه عاشورا گذشته از نقش پیام رسانی و افشاگری و پرده برداری از ماهیت حکومت جائر بنی امیه ، در تک به تک وقایع و اوضاع حادی - که در چنین شرایط بحرانی و از دست دادن عزیزان - برای یک زن رخ میدهد ، نمایش صبر ، اوج تبعیت از امام در سخت ترین شرایط ، درک صحیح از وضعیت سیاسی- اجتماعی زمان و به ظهور رساندن عالی ترین مراتب تبعیت و ایمان بود .
حضور زنان در عاشورا جمع زیبای عاطفه و احساس لطیف یک زن با تمام ایمان و دینش بود . طلاب عزیز می توانند مطالب خود را پیرامون این موضوع ارسال نمایند. 

__________________________________________________________________

بخش نهم: سفرهای حسینی (خاطره نویسی)

در این بخش از ویژه نامه ، طلاب می توانند خاطرات خود از ماه محرم و روز عاشورا را در حداکثر 10 سطر ارسال نمایند.


__________________________________________________________________

بخش دهم: محرم از نگاه دوربین  (عکاسی)

طلاب علاقه مند به عکاسی، می توانند تصاویر با موضوعات عزاداری و ماه محرم  را در اندازه واقعی ارسال نمایند.


__________________________________________________________________

نحوه ارسال مطالب در موضوعات و بخش های مشخص شده :

ارسال مطلب به صورت تایپ شده همراه با نام و نام خانوادگي- نام استان- نام شهرستان و مدرسه ؛ به پست الکترونیکی :  womenhc@whc.ir

مهلت ارسال:

14 ديماه- اربعين حسيني


اين ويژه نامه پس از تایید و درج مطالب دريافت شده ، تکمیل و از هر بخش، یک مطلب برگزیده به عنوان برترین های ویژه نامه انتخاب شده و از ارسال کنندگان آنها تقدیر به عمل خواهد آمد.

دلنوشته

16 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیکم یااهل بیت النبوة و لا سیما مو لانا بقیة الله «روحی فدا»

بزم فرات

می نویسم به نام دل،مگر جز،این است که تمام تارو پود عبد چیزی غیر معبود نیست !؟ پس به نام حضرت دل می نویسم. از گودال عشق بازی با دو ست واز بین الحرمین دلواپسی های فریاد،فریادی که بی صدا درخود فرو ماند .

از آنجا بگویم که؛قلم دیگر توان نواختن نداشت،میلش بر این بود که سینه رابشکافدوپر بکشد،اما سینه راآن ظرفیت نبودکه  ازخود بگذرد.پس به دنبال معبودی بود کهآسان طپش های قلب را به مقصد بر ساند.با حیا وبی پروا به سراغ خانه دلبر رفت،عرض کرد:حسینا!یا نب فاطمه؛این دل سر گشته هوای تو را دارد،هوای دیدن تو را،چه شود که رخصت دهی یک بی سر و پا در بند گی به زائران عاشقت ملحق شود؟گزاف نگفته باشم ندائی آمد که دل خرابت  کوی لیلی؛من منتظرآمدنت بودم اما تو اکنون از خواب تلخ غفلت به خود آمده ای……

اما گویا؛قفل این قفسبرای پرواز دادن جسم و جانم با دستان مهربان ام المصائب زینب کبری(سلام الله علیها) باید گشود می شد،این نکته را ازآنجا دریا فتم که قبل از رسید نقلب به معشوقش جا مه احرام زیارات عقیله بنی هاشم را بر تن نمود و حلقِ ریایِ دم از عشق زدن کرد وسپس عازم کوی صفای یار نمود وبه طوافش نائل آمد.راس الحسین(علیه السلام) راسعی کردم تازه فهمیدم که سِ سودای یار داشتن با دل داشتن از مروه تا رمی، فاصله است،سر داشتن یعنی دوست داریو وابستگی ات این است که محر م کویش شوی!اما دل داشن یعنی تمام وجودت محبوب است ودیدن روی او.آنگونه که حاضری از سر وجان هم بگذری تا به دل دارت برسی !پس معبو دا!ما را دلِ کربلائی عنایت فرما تا سررا در خود محو کنیم وبی سرو پا به وادی بزم فرات برسم.وقتی که باب الورود ارباب به دختری سه ساله  یافتمکه فرسنکها از مسیر فرات دور است،دانستم که حقیقتا باید عا شق باشم تا نامم را دربزم ثبت نمائند،وقتی که قانون دلداد گی حکم می کند که:در دور ترین نقطه بودن برابر است باهمجواریِ یار؛اگر…..اگر دلدادگی راشاهدی باباوری و…ومن ……

.خلاصه اینکه:بعد از گذشتن از چندین درجه از رحمت رفاقت ومحبت وعسروحرج بُعداز یار به سرزمین عشقم رسیدم.همان جا که مدتها بود حسرتش خواب را از دیدگان ترم گرفته بودوخود را ما بین زندگی بی معنی ومرگ بی معرفت می پنداشتم.

در اولین فرصت پس از زدودن غبار سفر،تنی را از آلودگی طاهر نمودم به امید طهارت روح غافلم  “هرچند رسم براین است که با گرد سفر به دیدارش ملحق شوی اما من کمترین، نیازبه مقدمه ای داشتم برای تطهیر جان وبه این گمان که می توانم پاکی تن را بهانه ای قرار دهم برای سازش وپاکی روح وجان ” پس مقصدزیارت حضرت یار،قلبم را به تپش های تند وامی داشت .بی اختیار وبارها کردن همسفرانم راه نرفته را برای نخستین بار طی نمودم،دیده که چرخاندم متوجه شدم به باب القبله الحسین(علیه السلام)رسیده ام، سعی کردم اداب دخول الی العزیزرا به جا آورم ولی …!ای وای برمن که تشریفات ان را نیاموخته بودم وچیزی از بر نداشتم…آنجا که می فرماید:زایر درمقابل صحن روبه روی ضریح بنشیند واذن طلبد،گرچه چشکانش چشمه اشک را جوشاندوقلبش به لرزش در امد تردید نکند که اذن دادشده..اما…اما…! امان از ان لحظه که دیگر توان دخول به تحت القبله سیدم را نیافتم وبا سروپائی لرزان وقلبی شکسته و سر به زیر وخجل،از باب السلطان بازگشتم…

ویافتم،یافتم اربابیت سیدشهیدان راوهواداریش از هم رکابان سیرالی الحقش،واین که هر کس سودای او را دارد بایداز شاهراه باب الحسین وارد شود وآن شاهراه کمی آن طرفتر از حرم ارباب بود انجا که بر سر درش نوشته بود:(السلام علیک یا ساقی الطشان یا باب الحوایج یا ابالفضل العباس العبد الصالح)اما حیف …یا بهتر است به رسم بندگی بگویم الحمدلله!!الحمدلله که درک کردم رمز ورود را!هرچند که سرتا پا شکسته شدم وناگفته نگذارم که :خدایا تو گواه باش ،این سز شکستگی راوآن دل خراباتی رابرای هر روز عمرم از تو خواستارم.

بگذار دوباره مرور کنم سفر نامه ام را…

یادش بخیر،یادش بخیرمسیری راکه برای ذکر دعای فرج مولایمان بقیه الله الاعظم “روحی فداک"دربین الحرمین طی نمودم.

یادش بخیر،قدم های که برای رسیدن به خیمه گاه برداشتم وقدم هایی که خود را به کف العباس ومقام حضرت شباب علی اکبر (علیه السلام)رساندم.

وای کاش!ارباب رئوفم؛حسین جان

بار دیگر طلبم فرمائی

طلبی که مملو از معرفت باشد.هرچند که معرفت نسبت به شما نهایتی نداردچرا که تمام جاده عشق شمائیدوعشق آخرش تا به خداست وخدا هم بی نهایت است.

حسین جان!یا باب الله اکبر ادرکنی.

اللهم ارزقنا کربلا به ظهورمولانا بقیه الله روحی روح الفدا”


صلوات


ذلیخا سعید محمدی در بخش دلوشته از  کردستان شهر قروه مدرسه علمیه الزهرا          

  

      

 نظر دهید »

ای اشک ها جاری بمانید ...

16 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

اهمیت پیام اشک های جاری تا اربعین حسینی (ع)

گریه بر امام حسین (ع) ویاران باوفای آن امام همام ، از سر آگاهی ، شعور واعتقاد ، از جهات مختلفی ارزشمند است.

گریه نشانه روشنی از انجام وظیفه واظهار محبت وارادت به امام حسین (ع) ویاران اوست.گریه نمود خارجی شدیدترین حالت احساسی وعاطفی انسان است .گریه تجلی تاثیر ، غم واندوه درونی ودر عین حال خالصانه وواقعی انسان است، ودر نتیجه همواره لذت بخش وسبب صفا وپاکی دل وقلب انسان می شود. چشم گریان از سر اعتقاد ، آگاهی ، اختیار وعشق ، می تواند به مثابه چشمه فیض خدا ، انسان ها را متحول وتطهیر نماید.

گریه زنگار های دل را زدوده و می تواند سبب تطهیر انسان از گناه ونشانه صداقت انسان در بازگشت به خویشتن وتوبه باشد.گریه سنگینی دل انسان را از بین برده وقلب انسان را رقیق وآماده بهره مندی از لطف بیکران خدا وبنده برگزیده او می نماید.

گریه به عنوان اهرم ریشه دار وبرخاسته از جان انسان ها ، موثرترین وسیله ارتباطی عاطفی در جهت انتقال پیام واثر گذاری در دیگران است واگر به صورت صحیح مدیریت شود ، احساسات انسانی افراد را بر انگیخته وافراد را برای دانستن موضوع وحادثه ، وادار به کشف حقیقت وبدون صرف هزینه دیگر ، بر علیه دشمن ورقیب بکار گرفته وسبب می شود که آن حادثه ، همیشه ماندگار وتازه باشد ، لذا گریه ثروت بی بدیل بشری است برای پاسداری وابدی نمودن حادثه عاشورا.

گریه در شهادت عاشورائیان ، بازتاب طبیعی ، سنگینی ، سختی وپستی تراژدی است که اتفاق افتاده است.

اشک های جاری بر گونه انسان ها،  سرریز آتشفشان کینه ونفرت مقدس انسان های پاک طینت ودل سالم ، بر علیه پلشتی ها ، نامردی ها وبازیگران آلوده آن جنایت سیاه است.

گریه بر امام حسین (ع) یعنی : اعلان اظهار رضایت از نهضت مقدس ابا عبد الله وتحکیم بیشتر بنیان مستحکم پیمان فطری انسان با خدا وهمراهی با کاروانیان واسیران وتشویق وتحسین عزاداری بر آن  و موضع گیری در برابر جبهه مقابل وتقبیح اقدامات به ظاهر پیروز مندانه  جبهه باطل در عاشورا است. وهمه اینها به اضافه برکات پنهان دیگری که دارد ودر روایات متعددی مورد توجه وتاکید قرار گرفته است ، فلسفه ارزشمندی عزاداری وثواب گریه بر حسین (ع) می باشد.

در نهایت اگر گریه بر امام حسین (ع) مطابق سیره اولیای الهی وسفارش آنان صورت گیرد ، می تواند قافله انسانی را در مسیر مورد رضایت ونظر امام حسین (ع) هدایت کرده وهمگان را در زیر چتر ولایت آن امام شهید ، خوشوقت وخوشبخت نماید؛ چرا که  راهنمایی وراهبری مردم به شاهراه درست ورساندن آنها به سعادت مطلوب دنیوی واخروی ، آرزو وهدف اصلی امام حسین (ع) در نهضت کربلا ، وهدف اصلی اسلام عزیز است .

… پس ای اشک ها همیشه جاری بمانید.

tarlan heydari

 نظر دهید »

عاشوراییان

16 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

عاشورائیان؛ عاشورا هنوز به شب نرسیده است…
نهضت امام حسین (ع) در عاشورا هنوز هم سرپا وتقابل مذبوحانه ومحکوم به شکست قطعی باطل با حق همچنان ادامه دارد.
همه هدف های بلند امام (ع) در قیام کربلا هنوز هم به قوت خود باقی است.
اصل مهم وارزشمند امر به معروف ونهی از منکر هنوز هم تحقق نیافته ومورد نیاز جدّی جامعه اسلامی وانسانی است .هنوز هم حاکمان دست نشانده حکومت ها وسلطنت های جعلی ، موروثی وطاغوتی با کمک زور مداران جبهه باطل ، سرپا وبرگرده مردم سوارند وهمواره با افتخار به گذشته جاهلی وقرون وسطایی خود، بدمستی می کنند. هنوز هم جملات مبارک امام حسین (ع) که در کربلا فرمود : “الا ترون الی الحق لا یعمل به والی الباطل لا یتناهی عنه …".مصداق داشته ومدعیان باطل، امروز هم با در اختیار داشتن گلوگاه های زروزور وتزویر وبا ادعای دموکراسی وحقوق بشر با دست یازیدن به هر پستی ونامردی ، با حق وحق مداران سرستیز داشته وبی محابا توطئه ودشمنی می کنند.
هنوز هم فریاد ” هل من ناصر ینصرنی ” امام (ع) همه مارا به حضور در عاشورا وانجام تکلیف بزرگ حفظ اسلام واحیای سیره وسنت پیامبر اعظم اسلام (ص)وآل الله فرا می خواند .چرا که عاشورا هنوز به شب نرسیده وآتش جنگ ودشمنی صهیونیسم بین الملل وعوامل به ظاهر مدّعی اربابی آنها ، برافروخته تر است .
هنوز هم طرفداران وارادتمندان حاضر در اردوگاه امام حسین (ع) در ایران اسلامی مورد تحریم وقهر همه جانبه دشمنان هستند .هنوز هم مسلمانان در جای جای کربلای ساخته وپرداخته دشمن ، در معرض مشکلات ونامردی ها قرار داشته ومدام ایثار کرده وهزینه می دهند.
هنوز عبارت زیبای ” کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا ” واقعیتی روشن وساری وجاری است .
شرایط وفضایی که دشمن در جهت رسیدن به آن تلاش بی وقفه می کند ومی خواهد جام زهر دیگری را به کام رهبر فرزانه والهی انقلاب وفرزند زهرای اطهر (س) بریزد، می طلبد که حسینی ها هم چنان در کربلا ، عاشورایی بمانند وکار زینبی بکنند.
عقب ماندگان ، غفلت زدگان ودنباله روان کوته فکر دشمن هم به خود آمده وندای ” هرکه دارد هوس کرب وبلا بسم الله ” را بشنوند وراه بیفتند . ان شاء الله

به قلم : مدیریت محترم حوزه علمیه خواهران استان زنجان

 نظر دهید »

اطلاعیه

16 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

اطلاعیه

زمان : از عاشورا تا اربعین واز اربعین تا …

مکان برگزاری : دل ها ووجدان های پاک

در این نمایشگاه کارکردها ومحصولات نقش آفرینان وقهرمانان جبهه حق وبازیگران جبهه باطل در کربلا ، نمایش داده می شود
در این نمایشگاه بیشتر معنویت وارزش های عالی انسانیت چشم ها را خیره کرده وبه نمایش گذاشته شده است .


در چهره ملکوتی وانسانی حادثه کربلا، قهرمانا ن این قیام مقدس ، صفات برجسته عالی الهی وانسانی را توصیف وبه روشنی در معرض دید همگان قرار دادند . صفات وارزش های بی نظیری همانند : درستی ، قداست وعظمت اهداف وشعارهای نهضت ، ایمان کامل به خدا وپیامبر واسلام ، حق خواهی وحق پرستی ، آزادی وآزادگی ، وفاداری ، فداکاری ، گذشت وبخشش ، ایثار ، صبروتحمل فوق العاده ، شجاعت ومردانگی ، رضا وتسلیم در برابر خدا ومشیّت او ، عشق وعرفان ، حفظ تعادل وطمانینه وهیجان بی جا نکردن وپرهیز از اظهارات سبک ، اخلاص ، قوت قلب وروح ، تبلور روح حماسی ، رعایت همه موازین اسلامی ، انسانی وعرفی در همه عرصه های جنگ ودر مواجهه با دشمنان ، عزت نفس ، تقید واصرار بر رعایت همه اصول اسلامی وانسانی در سخت ترین شرایط جنگ ، ارائه شیوه صحیح پاسداری از اسلام وشیوه صحیح جنگ با دشمن ، استفاده از امکانات وراه های مجاز ومشروع در دستیابی به اهداف ، اعتماد به نفس ، آرامش وسکینه ، تبلور کامل عبودیت ودلدادگی به خدا در آخرین ساعات ولحضات زندگی ، سبقت به همدیگر در رفتن به مصاف دشمن وشهادت در راه خدا ، مساوات وبرابری و…


اما در چهره سیاه وغیر انسانی حادثه کربلا که شبیه یک تراژدی جنایی است ، بازیگران آلوده ، غافل ودنیا طلب در سپاه باطل ، زشتی ها ونامردمی های زیر را بر خلاف قوانین جنگ وانسانیت به نمایش گذاشتند.
غیر اسلامی وغیر انسانی بودن انگیزه ، هدف ها وشعارها ، سرباز زدن از جنگ تن به تن ودست زدن به حملات گروهی (که بر خلاف اصول وقواعد جنگ در آن زمان بود )، حمله کردن از پشت خیمه ها وحمله به افرادی که در جنگ سهیم نبودند ، منع استفاده از آب برای همه حتی کودکان ، حمله به زنان وکشتن کودکان وزنان ، تحقیر زبانی ، دشنام وشماتت های گزنده ، آزار واذیت بدنی وروحی اسیران با جسارت ، هتاّکی واقدامات ناشایست نسبت به کشته شدگان واجساد آنان ، خیانت وپیمان شکنی ، آتش زدن محل های مسکونی وغارت اموال وآثار زینتی اسیران ، سخت گیری غیر انسانی وغیر معمول نسبت به بازماندگان واسیران جنگ ، جلوگیری از انجام اعمال دینی ومذهبی ، جلوگیری از اطلاع رسانی وبیان حقایق دینی ، اقدام به تحریف حوادث واتفاقات صورت گرفته ، بروز عطش قدرت طلبی ودنیا طلبی افسار گسیخته ، دشمنی با اسلام ومیراث به جای مانده از پیامبر عظیم الشان اسلام و…
اگر بازدید کنندگان با چشم باز وداشتن انصاف ووجدان نسبتا سالم ، در نمایشگاه حضور یافته وبه دقت بازدید وتامل نمایند مطمئنا به عضویت افتخاری کاروان تبلیغی عاشوراییان در آمده ودر محضر پر فیض حضرت زینب (س) توفیق خواهند داشت که کار زینبی بکنند.

به قلم : مدیریت محترم حوزه علمیه خواهران استان زنجان

 

 نظر دهید »

روز عاشورا هیچ وقت به شب نمی رسد

16 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

اهداف بلند ومتعالی قیام عاشورا با حضور پاکان وخوبان جامعه اسلامی آن روز، به امامت وکاروان سالاری امام مسلمین وعزیز زهرای اطهر (س) آن چنان عاشورایی را بر علیه دشمنان دیرین وقسم خورده اسلام شکل داد که ماندگاری اسلام را برای همیشه تضمین  وضمن معرفی وافشای چهره دشمنان رسوای تاریخ اسلام ، دل های همه پاکان ودلدادگان تاریخ بشری را شیدا وعاشق خود نمود.

تکرار هرساله محرم واشک های جاری بر گونه های کودکان ، نوجوانان ، جوانان وزنان ومردان در جای جای کربلا ی زندگی بشری ، نشانه روشنی است از پرتو افشانی همیشگی عاشورای حسینی ؛ بر اساس صراحت کلام که فرمود :” ان لقتل الحسین “

نهضت الهی وانسانی ابا عبدالله بسان چشمه پاک وجوشان ، همواره امید وگرمی را بر دل های همه پاکان پمپاژ نموده وهمه را در همه تاریخ ، بسیج نموده وهمواره بر علیه وارثان وباز ماندگان فکری وعقبه های تفکر جاهلی اموی ، مدیریت کرده وتنور ظلم ستیزی را همیشه گرم وفروزان نگه داشته است .

پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، راه افتادن موج ها وانقلاب های مبارک ، بیداری اسلامی در خاور میانه وپیروزی های کم نظیر وبه یاد ماندنی گروه های مقاومت اسلامی در لبنان وغزّه و…همه از آثار ورویش های عاشورا والهام بخشی مستمر آن است .

زمزم زلال عاشورا با جریان مستمر خود ، فضا وشرایط را برای ظهور مهدی فاطمه (عج) مهیّا وهمه مجریان ومتعدیان به حریم اسلام وآل الله را به دست آخرین ذخیره خدا وصاحب اصلی خون حسین (ع) محکوم ، وهمه را درسیلاب پستی ها ونامردی های خود غرق خواهد کرد ، در نتیجه عاشورا همیشه عاشورا می ماند وهیچ وقت به تاریکی شب نمی رسد وخون حسین (ع) ویارانش از جوشش ورویش تا روز موعود باز نخواهد ایستاد ، تا حال چنین بوده وتا ابد هم خواهد بود


tarlan heydari

 نظر دهید »

سلام برتو!

16 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

«سلام برتو! »

 

سلام كسي كه دلش ازمصيبت تومجروح واشكش زبايادتو ريزان است؛

 

شما ازپاهايتان درهركجا كه دلتان خواست،سواري مي كشيد وازدستتان براي بردن همه  خواستني هايتان كمك مي گيرد. چشمانتان،آبي آسمان ودريا را وسبزي درخت وجنگل و ارغواني هرچه دوست داشتني هارا بي دريغ به شما مي بخشد، وبعد ذهنتان درشيريني كشف همه ي اين زيبايي ها شريكتان مي شود،شما ازمعادله ها ومعامله ها نمي هراسيد، اما من مثل شما نيستم؛پاها ودست هايم ، تن رنجوروخسته ام وياحتي اين ذهن كوچك كه قادرنيست مراتاوسعت ارزوهايم همراهي كند. بااينكه مثل شما نيستم اماباناتواني ام ننشسته ام ،دستانم رانبسته ام وديدگانم را ؛گرچه سهم من ازفرصت ها كمترازشماست اما باصبوري آموخته ام كه زير ضربه هاي سخت الم ،قدبكشم،بايستم،ببينم وراه بروم. من محتاجم اما نه به ترحم خرد كنندگان ،كه به دستتان تابرپا بايستم وراهنمايي تان تاجاده ها رابشناسم. بلكه خواستارم آه مرا به حسينم برسانيد وبگوئيد:حسين جان!يك عمر درآرزوي رسيدن به كربلا زيستم. يك عمربه عشق نينوا تمرين سقايت كردم . يك عمربه شوق عاشورا شمشير زدم…يك عمرهمه ي حواسم به اين بود كه نقش عاشقي را درست ايفاكند وبه آداب عاشقي مؤدب  باشم. اما درست دراوج حادثه …شاخساردستانم ازدرخت بدن فرو ريخت . مَشك اميدم پاره شد وآب آرزوهايم هدر رفت . درست درلحظه اي كه مي بايست هستي ام رادردستهايم بريزم وازمعشوق خود دفاع كنم ،دست هايم ازكارافتاد.

 

…اين اخرين ضربه ي دشمن است كه پيش مي آيد ومراازشرمساري كودكانت كه مي گويند:عموجان آب ،مي رهاند …

 

اين زهــراي مرضـيه است كه آغوش خود را گشوده است تاسرمرابه دامن بگيرد.

 

اين فاطمه است كه فرياد مي زند پسرم عباس!

 

برادرم حسين جان !مادرمان فاطمه مرابه فرزندي قبول كرده است . اكنون برادرت رادرياب ،برادرم.

 

باحسين ازحسين يك نقطه كم دارد ،ولي باحسين بودن كجا وياحسين گفتن كجا؟


خانم فاطمه شرفی
استان کرمان .شهرستان کهنوج .مدرسه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها )

 

 نظر دهید »

ایثار گر دشت کربلا

16 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

سلام به ایثار گر دشت کربلا، به آن شهیدی  که جریان شهادتش دل عالم را به لرزه می اندازد، به آن کس که ورد زبان جهانیان است ،آنکه با مظلومیت و و ایستادگی اش همه عالمیان را پروانه خود کرده …..

ای مولای من !می دانم که این پروانه ها را می بینی که چطور حیران و سرگردان  به دور شمع می چرخند  شمعی که هزاران سال قبل بی سر ، آب شده ،بی آنکه آبی ببیند ولی با خون خود  زمین را سیراب کرده .زمینی که داغی و سوزش آن تن همه شهیدان را تاول انداخته بود . ای آب در آن هنگام که لبان خشکیده حسین تمنای تو را داشت تو کجا بودی ؟ وای صحرای  کربلا تو دیگر چرا به  حسین فاطمه نکردی وفا ؟ سوزندگی ات را به  رخ که می کشاندی؟ به تن که می چسباندی ؟ به آن تن بی سر که غرق در خون بود ؟…آیا این است رسم مهمان نوازی ؟ اگر من جای تو بودم  جای قدم های حسین که هیچ بلکه  جای بند بند انگشتانش را برای همیشه روی خودم حک می کردم  تا درسی باشد برای  خودم  و جهانیان ، اما افسوس که صاحب آن قدم ها را نشناختی ، نمی دانستی او کسی است که با خون خود  در کربلا غدیر خون راه انداخت ،کسی که کوفیان  رفیق نیمه راهش شدند ، کسی که شاید می دانست چه حوادث تلخی در انتظارش است . شاید از سیلی خوردن رقیه سه ساله  و اسارت خواهرش  زینب خبر داشت و شاید می دانست در آن هنگام که عباس بی دست مشک به دندان از بالای اسب به زمین می افتد و او را صدا می زند نیست که جوابش را بدهد و چه زیبا مرگ با عزت را به زندگی با ذلت نفروخت و چه درد آور اسلام را زنده نگه داشت در آن هنگام که سر بی نعش در بالای نیزه ها قران می خواند .

 

نویسنده : خانم سلیمه به نژاد

 

استان کرمان . شهرستان کهنوج . مدرسه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها)

 

 نظر دهید »

قافله سالاراسيران سيلي خورده

16 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

السلام عليك يا زينب كبري (س)
(قافله سالاراسيران سيلي خورده)
زينب ! اي كسي كه با رسالتت خوني را درعروق بي رمق بشريّت تزريق كردي، كه هرگز از حركت باز نخواهد ايستاد. در عاشورا چه دل هايي كه در تل زينبيه چاك چاك نشدند وتو اي عقيله ي بني هاشم توازنزديك شاهد پرپر شدن قامت علي اكبر (علیه السلام)،دستان آب آور عباس (علیه السلام) وحنجره ي نازك علي اصغر(علیه السلام) بودي. زمين شرمنده جستجوي زينب (سلام الله علیها) است . صحرا سنگ صبور نجواي زينب مي شود . اي بانو!ازكدامين زجرت بگويم ازاينكه ناظر سكوت مرگبار پدر وگريه هاي نيمه شبش در حلقوم هاي چاه غربت بود بگويم ،يا ازپاره هاي جگربرادر دردمندت كه آنها درتشت جورنظاره كردي بگويم آنگاه است، كه زهرسياست وجنگ بر سر دنيا را درتاروپودش حس ميكند.
زينب اي! قافله سالاراسيران سيلي خورده ،امروزفرزندان پيامبر(صلي الله وعليه واله وسلم) را اينگونه به زنجير كشيده، اين كاروان مي رود تا در شهري كه در و ديوارش بوي مردار مي دهد، شهري كه مردمانش اسلام را نمي شناسند ،مي رود تا پرده رنگين دغل را از چهره ي اين بت فرو مايه جاهل ،فرو كشد.
اي بانو!كوفيانند كه بي وفايند كه قافله را شهر به شهر مي گردانند تا پرده از عفافشان واريزند.
 اي زينب !بامن بگو ازناله هايت كه شراره اش عرش راتا فرش عزاداركرده ، اي بانو! صداي فريادت زمين وآسمان را شكافته است ،آفتاب گواه گريه هاي توست.
 اي زينب !اينك كاروان آهنگ مدينه رادارد اوج نگاهت تا ناكجاي دشت حادثه رادنبال مي كند.
اي بانو!  ازدرد هايي كه درغربت جانكاه اسارت كشيدي برايم بگو،ازخستگي ات برايم بگو،ازپيكربي سرخونين برادربرايم بگو،ازنسيم گرم كربلا بگو.
 اي بي بي! ازسوزنده ترين نام برايم بگو، ازالعطش كودكان برايم بگو.ازفرياد(هيهات منَّا الذلّه )برايم بگو، ازيادگاربرادرت قاسم برايم بگو، ازرقيه بي معجربرايم بگو، ازساقي آب آور ومشك پاره روي زمين برايم بگو، ازجوان رعناي بني هاشم برايم بگو،از يال خونين ذوالجناح برايم بگو، ازفرياد خون واشك برايم بگو،بازبرايت بازگو كنم ياكافيست!؟

خانم حمیده محسنی
                 استان کرمان.شهرستان کهنوج . مدرسه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها )

 نظر دهید »

نوای دل

16 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

السلام علیک یا علی اصغر بن الحسین (علیه السلام)

از حمید بن مسلم روایت شده است که در خانه امام سجاد (علیه السلام) به صدا در آمد ، کنیز رفت در را باز کرد حمید بن مسلم بود گفت امام سجاد (علیه السلام ) کجاست ،کنیز گفت بالای پشت بام ،مسلم رفت بالا خدمت امام ،سلام عرض کرد گفت یا ابن رسول الله ،مختار قیام کرده و تمام دشمنان جدت حسین را به قتل رسانده است . امام فرمود اول بگو ببینم قاتل شش ماهه حسین (علیه السلام) رو هم کشته ،حمید گفت : یا ابن رسول الله چرا از قاتل بابات حسین نپرسیدی ، چرا از قاتل علی اصغر نپرسیدی ؟ چرا از قاتل ابوالفضل سوال نکردی ؟ اما از قاتل علی اصغر پرسیدی ! امام واقعه کربلا را برای حمید نقل کردند ،حمید نبودی کربلا  ظهر عاشورا بود ، هوا گرم بود جانسوز لب ها همه تشنه یک قطره آب بود  وقتی برای بابام حسین دیگه یار و یاوری نبود  بابام صدا زد «هل من ناصر ینصرنی » اما کی بود که کمک حسین فاطمه برود ، دیدند صدای گریه طفلی بلند شد  امام دنبال صدا رفت داخل خیمه رباب شد  دید علی اصغرشه ، دوباره صدا زد  آیا کسی هست که منو کمک کنه ، دید علی خودش را از داخل گهواره به زمین انداخت ، یعنی بابا من کمکت هستم  ، آخه بابا سرباز شش ماهه نداری ، دوست دارم جزء سپاهت یک سرباز شش ماهه هم باشه ، امام بچه را بغل گرفت فرمود رباب من میروم  علی رو سیراب کنم  ، مقابل دشمن رفت آی یزیدیان من برای خودم آب نمی خواهم ، برای اصغرم آب می خوام  لااقل بگذارید علی سیراب بشه ، یزید گفت حرمله مگه نمیبینی  حسین آبروی ما را برد  مگه نمی بینی سفیدی زیر گلوی اصغر را ، حرمله یه تیر سه شعبه بیرون آورد به طرف علی اصغر پرتاب کرد .آخ امید حسین بود چرا بهش آب ندادی ، مادرت به داغت بشینه ، تو صحرای کربلا  سه بار از تیر سه شعبه استفاده کردند ، نامرد مگه نمی دونی که تیر سه شعبه برای پهلوانها استفاده میشه ، نه برای شش ماهه حسین ، حسین هنوز داشت رجز می خواند  احساس کرد که دستش داغ شده ، نگاه کرد دید خون علی اصغره ، گوش تا گوش این طفل خونیه ، سربازای یزید نقل می کنند  که حسین خون های این طفل رو برداشت به آسمان پرتاب کرد ، به خدا خون های علی  به زمین بر نگشت ، شاید ملائک آن ها را پیش خدا بردند ، امام اصغر را در عبایش پنهان کرد  . دشمن میگه حسین هی میرفت طرف خیمه ها ، هی بر میگشت ، انگار از کسی خجالت می کشید ، آره در ست تصور کردی حسین از مادر علی شرمش میاد ، آخه قرار بود علی رو سیراب کنه ، سیراب پیش رباب برگردونه ،  ولی الان نه سیرابش نکرد ، دیگه رباب نمی تونه برا علی لالایی بخونه ، خیمه ها را دور زد ، رفت پیش خیمه ها،علی  رو روی زمین گذاشت ، با شمشیرش یه قبر کوچک درست کرد ، بعد برای علی نماز خواند ، دیدی دنیا پسر قبل از پسر رفت ، دنیا خیلی نامردی ، دلا بمیره برا غربت حسین ، دلا بمیره برا مظلومیت پسر فاطمه ( سلم الله علیها ) ،نماز تمام شد  علی رو گذاشت توی قبر ،حسین نگاه به قبر می کرد  شاید لحظه به لحظه می گفت  علی  بابا دیگه سیرابت کردم ، علی بابا برات بمیره  ، شرمندتم بابا ، تا که می خواست خاک رو بدن علی بریزه ، دید یه زنی دوان دوان آمد ، کنار قبر نشست  یه نگاهی به قبر انداخت ، گفت آخ جگر گوشه مادر علی ، مادر برات بمیره علی ، هنوز چشای اصغرم بازه،انگار منتظره ، آره مادر منتظر بودی بیام برات لالایی بخونم ، لالا لا لا اصغرم لالا  بخواب آرام جانم ،
                                   علی لای لای ، علی لای لای 

خانم سمیره خانه باز - استان کرمان . شهرستان کهنوج . مدرسه علمیه فاطمیه ( سلام الله علیها)

 نظر دهید »

مراسم عزاداری در روستای قلعه سید مقیم واقع در شهرستان بهبهان

16 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

هر ساله با طنین¬انداز شدن بوی محرّم و سیاه‌پوش شدن شهرها و روستاها ، روستای سرسبز ما هم با این نوای حسینی ، سیاه‌پوش شده و صدای یا ابا عبدالله الحسین از گوشه گوشه‌ی آن به پا می‌خیزد و شوری حسینی در آن به وجود می‌آید . جوانان تلاشگر آن از همان روزهای قبل از ماه محرّم ، مسجد را که محلّ سینه‌زنی و عزاداری می‌باشد ، با پارچه‌هایی آغشته به رنگ سیاه ، تزیین می‌کنند . از همان شب اوّل محرّم ، شروع به سینه‌زنی و زنجیرزنی کرده و عدّه‌ای هم برای نوحه‌خوانی آماده می‌شوند . آنها با وجود آنکه روزها به کار و تلاش در کشاورزی می‌پردازند و شب خسته و کوفته می‌باشند ، ولی با شور و عشقی حسینی به مسجد می‌آیند و تکلیف خود را انجام می‌دهند ؛ تا اینکه شب آخر فرا برسد . در این شب بیشتر از شب‌های دیگر سینه‌زنی می‌کنند و تا پاسی از شب ادامه دارد و در روز عاشورا ابتدا یکی از بچّه‌های روستا ، زیارت روز عاشورا که مخصوص به همان روز است را می‌خواند و مردم کم کم در مسجد جمع شده و از پیر و کلان ، خرد و جوان ، خود را به آنجا رسانیده و یک ماشین را با پارچه‌های سیاه ، سیاه‌پوش کرده و نوحه‌خوان‌ها در جایگاه خود در ماشین قرار می‌گیرند و مردها پشت سر ماشین و و پشت سرِ آنها ، زن‌ها با چادرهای سیاه و عدّه‌ای از آنها هم عَلَم به دست قرار می‌گیرند .
جوان‌ها با شور و حال بیشتری نسبت به شب‌های دیگر در این مراسم شرکت می‌کنند . آنها مسیر کوچه‌های روستا را در پیش گرفته و به عزاداری پرداخته و در جلوی درب خانه‌هایی که مصیبت دیده باشند ، تجمّع می‌کنند و با یاد ابا عبدالله الحسین ، عزاداری می‌کنند و یک مسیر طولانی را طیّ می‌کنند تا اینکه دوباره به مسجد برمی‌گردند . یعنی یک دور کامل در روستا را پیموده ، سینه‌زنی می‌کنند و به مسجد برمی‌گردند تا اینکه نزدیک به اذان ظهر برسد . اگر اذان را گفت و رسیده بودند که نماز می‌خوانند ولی اگر نگفته باشد ، همان جا دوباره به سینه‌زنی پرداخته و بعد به یاد ظهر روز عاشورا نماز ظهر و عصر را همراه با جماعت در مسجد می‌خوانند و بعد از برپایی نماز ، نذری‌هایی که مردم آماده کرده‌اند به مسجد آورده و همان جا میل کرده و سپس راهیِ خانه‌های خود می‌شوند و استراحت کرده و در شب شام غریبان نیز دوباره به مسجد می‌آیند و عزاداری و سینه‌زنی خود را به یاد شام غریبان انجام می‌دهند تا شاید یادی هرچند ناچیز کرده باشند از آن واقعه‌ی بزرگ که هر روز و هرساله با عظمت و شور حسینی بیشتری انجام می‌شود .
و از خدا می‌خواهیم که این جمله عزاداری‌های هرچند ناچیز را از مردم ما قبول گرداند .

آمین ، یا ربّ العالمین


نرگس آچاک پور / استان خوزستان / شهرستان بهبهان / مدرسه علمیه طوبی

 

 2 نظر

کتیبه

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 نظر دهید »

یا حسین

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

تا تو را بینم       غم نبینم من        از غمت آقا         من غریبم من 2                                                 

شادی زهرا      قلب ما را کند2    سرزمین کربلا جان ما را کند2             من غریبم من 4                   

آقایم آقای من 2     خواهرت زینب تو   داره از دست میره وای 2           تا که برگردی به خیمه                              

 علی اصغر کجاست     ربابت داره میگه بچه ام اصغر کجاست    من غریبم من2            

 رقیه من غریبم به خدا   بگیر دستم که من برات بمیرم به خدا          من غریبم من4

سرت روی نیزه   داره میگه خدا   آخرت زینب تو      از دست میره خدا          من غریبم من 2                              

 

بی بی زینب من به خدا می خوام     بابا بیادو دستمو بگیره    برام بخونه لالایی لالا2                                     

بی بی زینب بابا می خوام      برو بهش بگو     من تنهای تنها 2            من غریبم من 4                                   

 

 

افسانه ملاشاهی طلبه پایه اول حوزه علمیه زینبیه شهرستان زهک                                                  

                                                                                                                                                                                            

 2 نظر

شاه مدینه

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

 

شاه مدینه حسین جان دهه محرم امسال مثل محرم سالهای قبل برایم بود عجب حال وهوایی داشت به عشق مولایم امسال هم رخت عزا برتن کردیم وابرچشم چه زیبا بغضش راباقطرات اشک برزمین کویری دل ریخت آهنگ غم محرم چه سوز ناک.  وچه غمگین است نوای عاشورا.

ای اولین جمله ی جوانمردی وشجاعت ، قصه عطشت رابا چه واژ ه ای می توان نوشت؟ بالب تشنه شهید شدی تا فرات برای همیشه شرمنده لبان خشکیده ات باشد ای خورشید مظلومیت چه زیباو شیرین است ازتو گفتن وازتوشنیدن ای بُرنده ترین شمشیر عدالت چه زیبا ندای حق  راشنیدی وبالبیک حق حماسه خونین محرم رارقم زدی تاظلم وباطل برای همیشه بی ارزشی اش ثابت شودوحق وعدالت درتاریخ محرم وعاشورابرای مابه یادگار بماند اگرنبودی عدالت وشجاعت برایمان معنانداشت سرزمینی به نام کربلابرایمان معنانداشت تابه عشق زیارتت درثانیه های زمان، بی قرار امدن به حَرمت باشیم ای یگانه پرچمدارتوحید دل بی قرارمان را دریاب….

 

خانم امنه بارانی  استان سیستان وبلوچستان  پایه اول  حوزه علمیه زینبیه سلام الله علیها

 

 

 نظر دهید »

عاشوراچیست؟

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

پرسیدم عاشوراچیست؟کربلا کجاست؟فرات چه کرده است؟صدایی نیامد کوه سربه فلک کشیده شروع به ریزش کرد بید بلند قامت، قامتش خمید همه سرفروداوردند وپاسخی نیامد ودوباره پرسیدم ناگهان صدایی ازدوربه گوش رسید که اززمین بپرس که خاطره ها دارد. اززمین بپرس که ناله ها دردل داردگفتم انگارتوشاهدش هستی توبگو شروع کردبه گریستن گفت:چه بگویم؟از کجابگویم؟از آن مردمان بدسرشت که چشمانشان رادرهم ودینارهای دنیا کورکرده یاازسنگ دلی فرات که قطره ای به علی اصغر حسین نداد.حسین ویارانش درآن روزدرصحرای کربلا پرپر شدند وای برمن چرااین کلمه رابه کارببرم پرپر شدن که خیلی ناخوشایند نیست آنهادر خون غلتیدند ای کاش زمین نبودم آخرمن لیاقتاین رانداشتم که خون گل دسته های باغ فاطمه سلام الله علیها مرا بشویند آن روز حسین عزیز زینب در مقابل چشمانش برزمین افتاد اوشاهد چاک چاک شدن علی اکبر آن بهترین هستی بشریت  ،ابوالفضل آن علمدار کربلاوقاسم رشیدوعلی اصغر شش ماهه بود.خدایا چه زنی انگار غم وغصه از ابتدا بااو متولدشده اند .

به او نباید گفت زینب بلکه بگویم سلطان غم.درآن روزهرچه فریاد  زدم کسی صدایم را نشنید همه درحال هله هله وپای کوبی از کشتن حسین بودند وقتی که خیمه ها سوخت وبه خاکسترتبدیل شد وبوی آن صحرای کربلا را فراگرفت فرات تازه فهمیدکه چه کرده غرش کرد وخود رانفرین نمود وای برتوفرات که دیر فهمیدی که با حسین چه کردی.عاشورا وصحنه ی کربلایعنی این که جنگیدن برای آب درکنارآب وتشنه رفتن وگذاشتن آن برای دیگران گفتم باید در آن لحظه دهانت را باز می کردی وستمگران را می بلعیدی ولی تقصیر تو نیست تو به خداوند گفتی که   نمی خواهی  آدم راازگل توبسازند پس وای برستمگران که نمک خوردند ونمکدان را شکستند.

 

 مرضیه علی اکبری استان سیستان وبلوچستان حوزه علمیه زینبیه سلام الله علیها شهرستان زهک پایه اول

 نظر دهید »

یا حی یا قیوم

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

 پیامبر(ص)فرمودند((مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح (ع)است هر کس سوار بر آن شد نجات می یابدو هر کس پیروی نکند هلاک خواهد شد))

 دوباره بوی محرم به مشام می رسدبوی نامردی و رسوایی مردم کوفه ،کوفیان عهد شکن که ابتدا عهدو پیمان خود با امام علی (ع) را شکستند سپس  پیمان خود با فرزند بزرگوارشان امام حسین علیه السلام، تاریخ هیچگاه رسوایی مردم کوفه را فراموش نمی کندآب را که مهریه حضرت زهراسلام الله علیها بود بر امام حسین علیه السلام وخاندان ویاران بزرگوارش بستندوسرزمین غم گرفته کربلا وفاداری حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به یاد می آورد که تا پای جان در راه عقیده و آرمان خود مقاومت کرد کربلا صبر حضرت زینب سلام الله علیها بر مصائب را به یاد می آورد کربلا رذالت عمر سعد را به یاد می آورد چشمان او به خاطر اینکه شیفته مال دنیا بود کور شده بود وعده حکومت ری اورا دیوانه کرده بود کربلا قساوت قلب حرمله را به یاد می آورد که علی اصغر شش ماهه را با تیر سه شعبه سیراب کرد.کربلا علی اکبر علیه السلام را به یاد می آورد که هنگامی که ایشان زخمی شدند اسبشان به جای اینکه ایشان را به طرف خیمه ها بیاورد به طرف سپاه دشمن برد وبدن مبارکشان قطعه قطعه شد کربلا ذو الجناح اسب وفادار امام حسین علیه السلام را به یاد می آورد که پس از شهادت امام حسین (ع) یالها ی خود را به خون مبارک ایشان آغشته کرد وبدین وسیله خبر شهادت امام (ع)را برای اهل حرم آورد. و در روایت آمده که ذوالجناح پس از آوردن خبر شهادت امام (ع) دورتر از خیمه ها سرش را بر تخته سنگی می زند وجان می سپارد و در روایت دیگری در مورد سرنوشت ذوالجناح آمده که عمر سعد ملعون ذو الجناح  را برد وبه او آب وعلوفه می دهد و ذوالجناح از خوردن آنها خوداری می کند وجان می سپارد و اینکه کوفیان زمانه ما برای چنگ زدن به این دنیا که همچون کاروانسرا است از هیچ جنایتی دریغ نمی کنند هدف از علم بدست آوردن ثروت و مقام ومنصب است  چشمان خود را روی حق و حقیقت بسته اند اینان  خودشان را فروختند به این دنیا با بهائی اندک  ودر خواب غفلت خفته اند .  

 

حمیده بختیاری استان سیستان وبلوچستان  حوزه علمیه زینبیه سلام الله علیها  شهرستان زهک پایه اول

 

 نظر دهید »

بزم فرات

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

کربلا آمیزه ی کرب وبلاست           شاهد دردها و غم هایش خداست

 کربلا میدان آزمونی عظیم              بزمی از خون دربرآبی به پاست

 کربلا یعنی که عظمی بیعتی          سستی بیعت کنان هم از خطاست

کربلا یعنی شکست وعده ها             گویید!آخرخلف وعده از جفاست

 کربلا یعنی در ارض،وعده گاه         جای بیعت وای کنون جنگی به پاست

 کربلا جای پذیرایی ببین              بزم خون نزد فرات اکنون به پاست

 

کربلا یعنی رشادت یک به یک             وعده دیدار حق در کربلاست

کربلا یعنی که میزبان در سرور          لیک مهمان است که درگیر بلاست

 کربلا یعنی که بیماری حزین           دست وپا زنجیر اسیر اشقیاست 

 کربلا یعنی که زینب دختر شیر خدا      اینک اوبی هیچ محرم در بر نامحرم هاست

 کربلا یعنی سه ساله دختری              خواهشش،تنها جفاوسیلی جمع عداست   

 کربلا یعنی جواب شیر خواره کودکی      تیر کین برحنجرش  از سوی اکبر اشقیاست

 کربلا یعنی  سکوتی !کس نمی گویدچرا       طفل کشتن در همه ادیان به مانند خطاست

کربلا یعنی که با لب های خشک            ساقی  لب تشنه با مشک  رهسپار آبهاست

کربلا یعنی که ساقی و حرم در انتظار                گرچه دستانش کنار مشک واز تن هم جداست

کربلا وارباً ارباً پیکری                    چون که او یادآور ختم رسل ،یار خداست

کربلا یعنی که از جورو جفا            در پی گوشواره،گوش ازسر جداست

کربلایعنی که خصمی  در پی  انگشتری      پس بگو اکنون چرا انگشت از دستش جداست

کربلا یعنی سری از تن جدا                اینک او بر نیزه و مهمان شهر وکوچه هاست  

کربلایعنی که طفلان یتیم                  در پی آن ها لشکرها به پاست

کربلا یعنی مقدس پیکران                خفته ،اندر خاک وسرهاشان جداست 

کربلا یعنی که اجسادی سه روز         بی کفن در خاک وخونهایی رهاست

کربلا یعنی که جسمی برزمین           لیک سربرنیزه اندر ،شهرهاست

کربلا یعنی که دلها غرق خون         چون که مردی نیست ،تنها طفل و زن در خیمه هاست

کربلا یعنی که بیماری درون خیمه ای      هرطرف آتش ولی تنها پناه او خداست

کربلا یعنی که زینب یکه وتنها پرستاری غریب        اوهم آخردر پی اطفال سرگردان به هر سویی رهاست

کربلا یعنی وجودی داغدار لاله ها               گرچه خم شدقامتی اما نماز شب به پاست

کربلایعنی سرهایی فزون بر نیزه لیک         پشت آن سرها اسیران به زنجیر جفاست

کربلا   یعنی تورا گویند کافر خارج از دین      کس نگوید ای لعینان کافر از قران جداست  

کربلا یعنی که تهمت بشنوی از مردم دون        دم نیاری بر،بدانی شاهد وآگاه خداست

کربلا یعنی اسارت رفتن بزم شراب             دیدن چوب ولب خشک  این زجمله داغهاست

کربلا یعنی بچرخانند تورا از شهرها           گرچه هرپست وشریف نیز شاهد این ماجراست

کربلا یعنی زهر پست وشریف و هر کجا                     طعنه هارا بشنوی هرچند دانی که خطاست

کربلا یعنی جفاهایی برون از حدو مرز         شرمشان افزونتر از فرض هزاران داغهاست

کربلا یعنی که عجز وناتوانی عظیم             ازبیان جمله غم هایی که تنها حق گواست

کربلا این عبد ناچیز خدا در روز حشر        چشم او بر لطف سالار وشهید کربلاست   

 

 مریم گرگیچ  استان سیستان وبلوچستان  مدرسه علمیه زینبیه سلام الله علیها شهرستان زهک  پایه سوم  

 نظر دهید »

کربلا یعنی

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

لحظه لحظه لحظه دلدادگی است                             اندک اندک موقع مردانگیست
قطره قطره دل شود در یای  خون                              تکه تکه  می کنند مشک عمو
پاره پاره می کننداینجا گلو                                      دانه دانه می کشند بر خاک و خون
قطعه قطعه می  کنند جسم پدر                                چکه چکه  خون از جگر
غصه غصه می خورد اینجا رباب                                 آسه آسه می شود این دل کباب

*************

کربلا یعنی غم و اندوه و حزن                                          کربلا یعنی بلا و آه وکفر
کربلا یعنی که زینب مرد بود                                           کربلا  یعنی که دل پر درد بود
کربلا یعنی که خون و آتش و شرمندگی                            کربلا یعنی حماسه و نبرد وبندگی
کربلا یعنی لب خشک حسین                                         کربلا یعنی غمی بر اهل بیت
کربلا یعنی یه مشک پاره پاره                                          کربلا یعنی نمازی خالصانه
کربلا یعنی جهادی عارفانه                                               کربلا یعنی لب عطشان اصغر
کربلا یعنی جوانی همچو اکبر                                            کربلا یعنی که صبر خواهرانه
کربلا یعنی یه عشق بی بهانه                                          کربلایعنی  همه زیبا بود
این کلام زینب کبری بود                                                  کربلا یعنی سکوت یعنی که غوغا بود
من نمیدانم که آخر کربلا بایدچه خواند ؟        




هنگامه شیخی استان سیستان وبلوچستان مدرسه علمیه زینبیه سلام الله علیها  پایه سوم                                        

 نظر دهید »

بسم رب الحسین

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

عاشورا روز گریه آسمان و زمین ،عاشورا روز پرپر شدن  نور الهی ،رحمت خداوند، عاشورا با خود  صحنه های خون آلوده کربلا را به یاد می آورد.چگونه امام حسین استقامت کرد چگونه فرزنداش را در راه اسلام قربانی کرد.عاشورا روز گریه امام زمان عج بر اهل بیت امام حسین (ع) وبر حضرت  زینب است که بعد از مرگ برادر که تنها امید ویاورش بود اسیرو تنها شد.

ظهر عاشورا لحظه غربت امام حسین  (ع) لحظه بریدن سرش و بالا کردنش بر نیزه ها. وقتی که زینب (س) بر بالین  برادر می آید و می گوید آیا توبرادر منی . صحنه بریده شدن دستهای میر علمدار ، یاور امام حضرت عباس  لب رود فرات   وبه دندان  گرفتن  مشک . یاد کودکان  او را آرام نمی گذاشت  فرات به خاطر قطره ای آب  با او جنگید ولی او مشک را به دندان کشید ولی مشک را هم تیر زدند وآب به کام زمین رفت در حالی که کام علی اصغر خشک بود و لب های  او از شدت تشنگی ترک برداشته بود وهمچون ماهی دور از آب دهانش باز وبسته می شد او نای گریه کردن هم نداشت  مگراو چه می خواست او قطره ای آب می خواست  تا کام خشک  زده اش  خیس شود. مگر بچه ی شش ماهه از جنگ چه می داند از بی آبی چه می داند اگر اندکی ناراحتی داشته باشد گریه می کند و اشک  می ریزد ولی او حتی اشک هم  برایش نمانده بود پدر  گرامی اش توان دیدن او را نداشت اورا در آغوش گرفت وبه میدان برد ولی هنگام تقاضای قطره ای  آب با تیر سه شعبه جوابش را دادند او خاموش شد دیگر گریه نمی کرد حالاپدرت در غمت چه کند علی اصغر . با این مصیبت چه کند تورا چگونه به خیمه ببرد ولی او هیچ جوابی نداد بای ذبت قتلت ولی باز هم جواب نداد .                                               

                                          حالا رباب چه کند وقتی کودکش را خاموش می بیند چه کند خداوندا:                                                                                                           

غربت حضرت زینب مصیبت دیگری است جدایی اش از برادر ، شجاعتش در برابر یزیدیان و هزار صحنه غم بار دیگر کمرش خم شده بود ولی، بی بی دو عالم آقایمان امام زمان غربتت را درک می کند بر غمت خون گریه می کند ولی ما چطور آیا ما اگر بودیم چه می کردیم  ولی حالا که هستیم چه میکنیم آقایمان برای غفلت ما گریه کند یا برای صحنه کربلا یا برای بی بی دو عالم  خدایا قلب امام زمان  وامام حسین را از ما راضی و خشنودبگردان وما را در سوگواری آقایمان شریک قرار بده ومادرمان ،بی بی دوعالم حضرت زینب (س)را از ما راضی وخشنود کن  .

عجب کربلایی بود آن روز     چه قیامت نینوایی بود آن روز

چه دارد یادگاری زینب از تو             بجز زیبایی که ماند تا قیامت

 

افسانه ملاشاهی پایه اول مدرسه علمیه  زینبیه سلام الله  علیها شهرستان زهک                                                                 

 نظر دهید »

مقاله:حضرت زينب(س) و کربلا

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

جهت دانلود مقاله کلیک نمائید .

ارسال کننده :سیده امل موسوی حیدری

 

 

 3 نظر

کربلا

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

به نام خداوند بخشنده مهربان                                                                      

       بیاییم  هم سفرباد شویم برویم به سرزمین غم زده  به سرزمین اندوه به کربلا به نینوا ،جایی که گل های سرخ،یاران آسمانی ،دوستان حق  دست در دست هم دادند آن جا که ظهرش با تمامی گرما وروشنی اش سرد وسیاه شده بود.

آنجا که زینب در غم برادر سوخت آن زمان که کمر حسین در غم فرزندی که بر دستانش جان داد شکست .

آدمی ماندکه از کدام یک آغاز کند .از کدام یک بگوید چگونه بگوید،از هر کدام که می خواهم  آغاز کنم عمری طول می کشدتا به پایان  رسد چه سخت است گفتن از آن همه جانثاری ها و دل شکستگی ها                                                                                               

بیا همراه سرمای سوزناک پاییزی به رویایی دور رویم به جایی که بزرگ ترین عظمت خداوند تجلی کرد .آنجایی که مردی آسمانی برای رسیدن آب به طفلان خیمه آب نخورد و جان خویش را داد. از که می گویم،از سقای کربلا  از آن که عاشق ترین مردم به حسین  و خدایش بود حضرت ابوالفضل عباس آنکه دلش در راه طفلان و اهل بیت به آسمان ها پرکشید آن روز اگرچه بنظر زمین گرم و داغ بود اگرچه آسمان صاف و پاک بود. اگرچه غروبش غروبی  معمولی بود اما برای حسین ،زینب وبرای شیعیان  حسینی آن روز بر خلاف همه روزها زمین سرد وبی روح بود چرا که قلب زمین با خون شهدای کربلا شسته شد آن روزآسمان سیاه و تاریک بود آن روز آسمان فریادها سرداد که کوهها از صدای آن به خود لرزید .غروبش غروبی که آدمی را سال ها در خود فرو می برد اگر سالها هم بنویسم وبخوانیم و بگویم همه آن ها به کربلا به حسین و زینب بر می گردد آن روز همه ،همه چیز شان ،همه کسشان  وهمه ی وجودشان را برای خالق شان  سربریدندو امروز باتمام وجود منتظر حسین زمان خود هستیم .

فریده سیاهگلی پایه اول    حوزه علمیه زینبیه (س) شهرستان زهک   استان سیستان وبلوچستان                                                         

 نظر دهید »

غنچه تشنه ....

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

خورشید یک مژه بالا تر می خزد و گرما ،یک پر سنگین ترمی شود . هر چه چشم هایش را می دراند ، بوی تشنگی بیشتر می شودبیشتر دماغ را می سوزاند.
ابرها مرده اند ،بخیل و خشک و بی ثمرند مردگانی همچون خیک خشکیده ی آب.
کودکی پیمانه بر دوش به دور خود می گردد… خیره به خود ،خیره به مشک
پیمانه از دوش وا می گیرد ومیان جویچه ای خشک جایی برایش می سازد تا اگر آبی نمایان شد مشک به دندان کشد.
اسب ها برهنه وبی لگام سم برخاک می کشند وبه شیهه خاک را برای جرعه ای آب می خراشند. هرگز نمی توان گفت گریستن اسب را…
دست هایت فرمان نمی برند، گویی در زمان ومکان جای نداری. درست است بیابان یافته ای اما نفس هایت را رها نکن که رسم نامردان سینه شکافتن است. این نفس نیست فریادیست مانده در سینه، سینه ای که قلبی کوچک دارد وچه سخت می تپد این قلب.
به چه خیره مانده ای؟ به شیهه ی وحشت زده ی اسبان یا قهقهه ی گرگان…
با چهره ای پهن، پهن تر از یک مرداب، باهمه ی زشتی می خندد.
معصومیت چشمانت پیکرش را به آتش می کشد. دوشعله ی دودناک درچشمش می سوزد، تازیانه اش زبان برخاک وخون می کشد!
نیش تیرش برکمان می نشیند…….
فغان در دلها می نشیند. نمی میرد بلکه می نشیند.
انبار کینه، انبار خشم، ذخیره ی زبان، گنجینه ی کاروان…   

                                
(مهناز محمودی، تهران- دماوند- مدرسه علمیه حضرت معصومه سلام الله علیها )

 نظر دهید »

نرگس ابوالفضلی!

13 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

 اونقدرعاشقش بود که دوست وآشنا بهش میگفتن : نرگس ابوالفضلی ! ارادت خاصی به آقا داشت وتنها آرزوش پابوسی حرم آقا بود. محرم سال 86 که رسید ، نرگس شیدایی ما، مثل هرسال سرگرم سیاهپوش کردن دانشکده بود که خبرآوردن ،دانشگاه واسه کربلا ثبت نام میکنه ! مسلماً اولین ثبت نامی نرگس بود . تمام وجودش ذوق بود و شوق . خوشحال بود از اینکه بلاخره این باکرم آقا، طلبید ش . ده روز مونده به اربعین اعلام کردن که به دلیل کثرت ثبت نامی ها ، بین آنها قرعه کشی میشه . شب اربعین بود ، نرگس غرق اخلاص ، زیارت عاشورا رو خواند وبا چشمای خیس خوابید . یکباره هیبتی غرق نور ، خواب نرگس رو درید وآروم صداش زد و گفت: ((نرگس عشقت را نگهدار! به همین مقدارآتشین! وعده ی موعود نزدیک است )) واین شد که نرگس فهمید که اسمی ازاون توی لیست برندگان قرعه کشی نیست واینکه عشق به اهل بیت نه به تنهایی کافیه ونه به کربلا رفتنه بلکه ، به یاری امام زمان (عج) !  

 

(خاطره ایی واقعی در قالب داستان ) سیده امل موسوی حیدری ، مکتب الزهرای (س) اهواز – خوزستان 

 نظر دهید »

باور

10 دی 1391 توسط admin

مي‌گفت: اين كارا مال پيرمرداست. اين مجلسا با روحيّة جووناي امروز تناسبي نداره. چه معني داره يه عدّه دور هم جمع بشن، تو سر و سينه‌شون بزنن و هِي گريه زاري كنن؟ جووناي امروز دنبال شادي‎اَن، دنبال هيجان‎اَن.
مي‌گفتم: جووناي امروز فقط دنبال شادي و هيجان نيستن؛ دنبال آگاهي‎اَن، دنبال دونستن، دنبال آرماناي بلند.
مي‌گفت: خُب منم همينو می‎گم ديگه. مي‌گم اين مجالس گريه و زاري، هيچ‌كدوم از اين مشخّصاتو نداره. يه مشت خرافه قاطيِ تاريخ كردن و براي گرم كردن و رونق دادن بازار مدّاحا و سخنرانا، به خورد مردم دادن. ولي اين حرفا رو عوام قبول مي‌كنن. جووناي امروزي روشنفكرن؛ تحصيل كرده‌ان، از دنيا و پيشرفت و علم خبر دارن. دنبال اين حرفا راه نمي‌یفتن.
ديدم اين‌طوري نمي‌شه. با حرف نمي‌شه قانعش كرد. با خودم بردمش به يكي از مجالس روضه‎خونی. نشوندَمِش به تماشا. اوّل مثل برق‌زده‌ها وايستاده بود و نگا مي‌كرد. بعد موضع‌گيري كرد كه: آبروي هرچي جوونه، بُردن. اينا همه‌شون عوامن. چيزي از دنيا سرشون نمي‌شه.
آوردمش پيش بچه‌هاي هيئت تا باهاشون آشنا بشه. از دانشجوي مهندسي الكترونيك تا كارشناسي ارشد رايانه؛ از شاگرد اوّل دبيرستان تا مدرّس پيش‌دانشگاهي و استاد فلسفه؛ همه جور آدمي بينشون بود.
شروع كرد به نصيحت كردن: از شماها بعيده. عمرتون رو داريد پاي چي مي‌ريزيد؟ شما كه تحصيل كرده‌ايد، مثلاً فهميده‌ايد، شماها جوونيد و… .
بچّه‌ها يكي يكي حرف زدن. هر كدوم، از انگيزه‌هاشون و از چيزايي كه توي مكتب امام حسين(ع) و از مجالس امام حسين(ع) به دست آورده بودن، گفتن. از اينكه مكتب حسين(ع) مكتب آگاهيه، مكتب شجاعته. اينجا ياد مي‌گيري راهي كه با آگاهي انتخاب كردي، از جونت هم ارزشمندتره؛ از بچّه‌ها و خونواده‌ات هم باارزش‌تره.
اون شب، فقط بغض كردنش رو ديدم و اشكي كه توي چشماش جمع شده بود؛ ولي از فردا شب حضور هميشگي‌ش توي مجالس هيئت شروع شد.
اون باوري رو كه سال‌ها دنبالش مي‌گشت، پيدا كرده بود.


خانم نظیفه سادات موذن - سطح 3 - مدرسه معصومیه قم

 نظر دهید »

خیمة امتحان

10 دی 1391 توسط admin

شب است. سكوت سنگينِ بيابان نينوا را، حضور دو لشكر، درهم شكسته است. بيابان داغي كه همة شب‌هايش را در سكوت گذرانده بود، به آن روز موعود نزديك شده است. امشب آخرين شبِ قبل از قرار است؛ همان قراري كه از ازل، بين خاك تشنة اين زمين، با ملكوت بسته شده بود.
در خيمه‌اي كوچك، واقعه‌اي بزرگ در حال رقم خوردن است. زمين و ‌آسمان، بهت‌زده و نگران نظاره‌گرند: امام، بيعت خود را از اهل كاروان برداشته و فرموده است كه تاريكي شب را فرصت بشمارند و بروند.
تاريخ شاهد است كه جوانيِ ناب، امشب چگونه شکوه خود را به نمايش گذاشته و چگونه اقتدار خود را به رخ مي‌كشد. تاريخ، امشب جلوة بي‌همتايي را مي‌بيند كه از تلألؤ به هم آميختن جواني و ايمان، به خودنمايي برخاسته است.
تابلوي حيرت‌انگيز جوانيِ كربلايي، با قلم‌موي ايمان كه از خون مطهّر قاسم و اكبر و جوانانِ اصحاب، رنگ گرفته است، بر تارك تاريخ نقش خواهد خورد.

من هم دستِ جواني‌ام را گرفته‎ام و آورده‌ام تا پشت خيمة امتحانِ امشب زانو بزنیم و لحظه‌هاي امشب را خوب به خاطر بسپاریم.
با پاهاي برهنة جواني‌ام، بر ريگ‌هاي گرم اين وادي مقدّس قدم مي‌گذارم. ردّپايي را كه به زحمت زير نور ماه ديده مي‌شود، مسير حركت مي‌كنم. هر قدم را درست در جاي آن پاها مي‌گذارم؛
ردّپاهايي كه به خيمة امتحان امشب ختم مي‌شوند.


خانم نظیفه سادات موذن - سطح 3 - مدرسه معصومیه قم

 نظر دهید »

عشق و اشک

10 دی 1391 توسط admin

لحظه‎هایت را چگونه درک کنم با این باور انگشتانه‎ای؟ ای بیکران! ای بزرگ! آیا در حجم کوچک اندیشة ما می‎گنجی؟
آنچه تو به تاریخ بشر بخشیدی، نه چنان است که تکرار تاریخ را بتوان درباره‎اش ادّعا کرد. روحی که تو در تن آفرینش دمیدی، خونی که تو در رگ‎های هستی دواندی، یگانه است و بی‎بدیل.
نامت آن چنان سترگ است که به هر واژه‎ای اشارتی می‎کنم برای وصفت، کمر می‎شکند.
وصف تو کار من نیست. درک تو در توان من نیست.
من فقط آموخته‎ام که گوشه‎ای بنشینم، پا به پای روضه‎های خونین تو زار بزنم و اشک‎های ناقابلم را به پای عظمتت بریزم.
من فقط آموخته‎ام که با ذرّه ذرّة وجودم به نام مقدّس تو عشق بورزم و در هر مجلس یاد تو، تکّه‎ای دیگر از قلبم را به پایت قربان کنم.

یا حسین! ای کاش بودم در آن شب سنگین امتحان؛ حتّی اگر مردود، حتّی اگر محروم. لا اقل می‎دانستم پاسخ این همه ادّعای دلم را چه باید بدهم.
آن‎ها که آن شب، تاریکی را پناهی دیدند برای گریز از حمایت تو، مثل من تو را دوست داشتند. مثل من می‎دانستند که تو فرزند پیامبری، فرزند علی(ع) و فاطمه(س). آن‎ها حتّی خیلی چیزها می‎دانستند که من نمی‎دانم؛ ولی با این حال رفتند.
تو راضی بودی به رفتنشان. شهید کربلا شدن، مقام کوچکی نبود. به لیاقت‎های کوچک نمی‎رسید. این نام باشکوه، تنها زیبندة بزرگ‎مردانی بود که برگزیدگان تاریخ بشریّت بودند. و چه اندک بودند!
آنان تو را برگزیده بودند و تو راهی عظیم را. و در این میان «جان» چه بهای ناچیزی به حساب می‎آمد! همان که چه آسان به حضرت دوست تقدیمش می‎کردید!
حسین جان! عاشقان تو بسیارند. بسیار در بسیار؛ از هر گوشه و هر کنار؛ از هر اندیشه و هر دیار. روح بلند تو را می‎ستایند؛ بر آستانت سر می‎سایند؛ به عشق تو جان می‎پالایند و از غم تو روح می‎فرسایند. این است آنچه می‎دانند و برایت می‎کنند.
تو نیز از خدایت بخواه آگاهی‎های عارفانه و زندگی‎های عاشقانه نصیبشان سازد و در آزمون خیمة مهدی (عج) سر بلندشان بدارد.


خانم نظیفه سادات موذن - سطح 3 - مدرسه معصومیه قم

 نظر دهید »

نقش زنان در عاشورا

10 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

برای دانلود مقاله کلیک کنید

 1 نظر

عکس های محرم

10 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

شام غریبان

نماز ظهر عاشورا

گهواره حضرت علی اصغر علیه السلام

ارسالی از الزهرا مرضیه اصفهان

 نظر دهید »

سلام بر کربلا

09 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

می خواهم خاطره ای از مکانی بنویسم که رفتنشو امام رضا(ع) میده.جایی که شب جمعه ها بی بی زهرا(س)اونجا سرقبر پسرش میشینه و برای غریبی فرزندش گریه می کنه.اونجا جایی نیست جز کربلا.!رفتن به کربلا فقط یه دل شکسته می خواد،نه پول می خواد نه هیچی.

یه شب جمعه ای خیلی دلم گرفت بود؛عکس حرم امام رضا(ع) رو کتاب مفاتیح بود به امام گفتم،آقا میشه منم رو ببری کربلا!؟همه دارن میرن.با خودم گفتم نه،آخه کربلا رفتن پول می خواد ،برا آدم بزرگاس نه من.حوزه ها هم سهمیه نداشتند که کربلا ببرن،تا اینکه شنبه شد و رفتیم حوزه.سرجلسه امتحان بودیم که گفتند برای حوزوی ها سهمیه کربلا اومده هرکی میخواد اسم بنویسه بره.گفتم اسم نوشتن که ضرر نداره،اصلاً از کجا معلوم که اسمم دربیاد.چند روز گذشت،گفتند اسمت دراومده.خیلی خوشحال شدم.اما چون به پدرم نگفته بودم می ترسیدم مخالفت کنند و بگن که تنهایی اعتبار نداره.تا اینکه به پدرم گفتم و پدرم گفتند اشکال نداره برو.از این جا فهمیدم که نه باید از اون آدم بزرگا باشی نه پول داشته باشی.چون اون روز پدرم از نظر مالی خیلی ضعیف بود.

قرار شد بریم اصفهان و از اونجا بریم کربلا.من و بودم و با یکی از بچه ها.قرار شد از مرز جنوبی شلمچه بریم،فقط سه ساعت اونجا باشیم تا سوار اتوبوس عراقی ها بشیم.اما فکر کنم شهدا خواستند که بیشتر پیششون باشیم و بیشتر این محل را بشناسیم. به جای اینکه سه ساعت اونجا بمونیم دوازده ساعت شلمچه موندیم.

نصف شب رسیدیم نجف.اما چون فقط باید خاطره رو از کربلا بنویسم یک گریز کوتاهی می زنم به نجف.برای اینکه گنبد امام علی(ع)رو ببینم خیلی ذوق زده شده بودم.وقتی گنبد آقا رو دیدم انگار یه ستاره روشن تو آسمون بود که می درخشید و چشم بیننده ها رو خیره می کرد.ولی حرم آقا چقدر صفا داره!قربون مظلومیتش برم که که تا الان هم که این همه زائر داره ولی بازهم مظلومه.چقدر مهربونه آقا.از همه جای جهان اومدن زیارتش.اما نمی دونم  چرا با اینکه آقا مهربونه باهاش مخالفت می کردند.؟!

اما کربلا… چه صفایی داره بین الحرمین.چقدر اباالفضل(ع) حیا داره که نمی ذارن گنبدش رو با طلا بسازن آخه می خواد اینجوری حرمت امام رو نگه داره.نیمه شبا تو حرم اباالفضل(ع) خلوته.چقدر آقا با زائراش خودمونیه که زائراش تو حرمش استراحت می کنن.چقدر باوفاست که به آب رسید  اما نخورد.آقا شرمنده ام که نمی تونم عظمتتو بنیسم.فقط اینو می دونم که خیی با غیرتی.

قربون امامی برم که ضریحش تو گودالیه .تو اون گودالی که که خواهرش بالای تله زینبیه شاهد سربریدن برادرش بودن.قربون حرمت برم که زیر قبه دعا مستجابه.چقدر آدمو آروم می کنه.

رو تله زینبیه همه چیز قشنگ مشخصه.ولی بی بی زینب چطور اونجا ایستاد و شاهد این صحنه ها بود؟!آخه این چه قدرتی بود که خدا به حضرت زینب(س) داده بود؟بی بی جان شرمنده ایم از اینکه نبودیم و در این روز دلداریت بدیم و کمک کنیم.

کربلا فقط یه خواب بود.یه خوابی که اصلاً دوست نداشتم بیدار شم.به امید اینکه دوباره بریم کربلا  همون جا بمونم و دیگه برنگردم.


خانم معصومه رجبی از حوزه علمیه الزهرا(س)نطنز

 2 نظر

سبوی اشک

09 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ


دلم تنگ ،دلم تنگ ،دلم تنگ
چه کرده خواهرش دربزم خون رنگ
دلم تنگ حسین بن علی شد
چه کرد اهل حرم که منجلی شد
دلم سودای آن ریحانه دارد
سبوی اشک را پروانه دارد


دلنوشته ازطلبه الزهراگرگان:ز-میراحمدی

 2 نظر

تحلیل و مرزشناسی جلوه های عزاداری حسینی

08 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

مقاله تحلیل و مرزشناسی جلوه های عزاداری حسینی

ارسال کننده : زهرا سالاریان - حضرت خدیجه تهران

دانلود مقاله

 نظر دهید »

آخرین لحظات...

07 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

انگار آسمان و زمین در حال فروپاشی بود. قیامت در پیش چشمان بود ولی هر چشمی توان دیدن آن را نداشت. صفهای فرشتگان، اجتماع پیامبران و لشگری عظیم از اجنه. همگی چشم به دهان مرد خسته ای داشتند که بر شمشیرش تکیه زده بود و در میانه ی میدان به دشت غم انگیز و پر از خون و آتش کربلا چشم دوخته بود.

بزرگترین تکیه گاه خاندان بنی هاشم حالا به جنازه ی تک تک همراهانش می نگریست و در مقابل همه ی مصیبت هایی که بر او عارض شده بودبه خدا پناه می برد. چهره ی تک تک افراد سپاهش را مرور می کرد از علی شش ماهه اش که کوچکترین یارش بود تا حبیب ابن مظاهر هفتاد ساله، علی اکبری که قوت قلب پدر بود، برادرانی که قوای بازوانش بودند و عباس که همه ی نیرو و پشت و پناهش بود. سپس نگاهی به پشت سر انداخت، اهل سماء و بهشت و موجوداتی که از انسانهای پیش رویشان انسان تر بودند، هر لحظه منتظر امر امامشان بودند تا شمشیر بکشند و خاک کربلا را هر چه بیشتر با خون بیامیزند.

امام حسین(علیه السلام)، آن کوه صبر و طاقت این اجازه را به شاه اجنه – که از مراسم عروسی اش که نیمه کاره مانده بود به رکاب امام شتافته بود- نداد و تسلیم بودن در امر الهی را به او یادآوری کرد.افسوس که اشباح الرجال کوفی نمی توانستند سیل اشکهای لشکر روبه رو را ببیند. یکه سوار بنی هاشم تنها و بی کس برای آخرین بار نگاهی به سمت حرمسرا دواند، نگاهی گذرا از روی زینب، غمخوار عظیمش و رقیه کودکی که برایش بوی مادر را داشت و از دیگران گذراند بعد نگاهش را به روبه رو انداخت، به مردمانی که از سر جهل دیروز برایش نامه فرستاده و مهمانش کرده بودند و امروز مهمان کشی می کردند.

غمی بزرگتر از همه ی آنچه تا آن روز بر سرش آمده بودبر دلش نشست و آن غم جهل مردمی بود که بیشتر شبیه انسان بودند تا خود انسان. سردار سپاه آخرین توانش را جمع کرد تا خودش را به دیدار معشوقش برساند و در پرتو لقای الهی به آرامش رسد.

سمانه عبدالملکی

 1 نظر

حضرت رقیه سلام الله علیها در تاریخ

07 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

برای دانلود مقاله کلیک کنید

 1 نظر

نيا هنوز حرمله ها بسيارند

07 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

دلم گرفته از اين هواي غبار آلود دنيا، شرمنده ام آقا ولي نيا! نه!  نيا … هنوز هم هوا پر از دواست…
هنوز ترس و طمع به عشق زور است. 
نيا هنوز حرمله ها بسيارند                   نيا پسر طوعه باز ناباب است
نيا كه آسمان ها پر از ابرند                    هنوز برق سكه پر نور است
نيا نيا آب ها هنوز در بندند                     هنوز دزد گوشواره ها بسيار است
هنوز خانه خولي ها تنور داغ دارد          تير و نيزه ها تيزند صداي هلهله باز مي آيد
نيا هنوز درخت خيزران فراوان است         نيا نه نيا دروغگو بسيار است
ستاره ها بي نورند اصغرها به دنيا نيامدند   ما هنوز در پي مصلحتيم چقدر دروغگو شده ايم
هنوز محاسن حبيب ها سفيد نشده      هنوز رقيه ها سه ساله نيستند
نيا كه چاره ها را اينجا زود پر مي كنند   حتي يك چاه خالي نيست نيا اينجا زير سايه درخت هم امن نيست
اينجا گلها را زود مي چينند     نيا دروغ، دروغ مي گويند
نيا كودكان را دسته دسته ذبح مي كنند و مي خندند     جلوي چشم پدر پسر را به تير مي بندند
اگر چه اين همه هست و تو خوب ميداني  براي روشني دلها بيا آقا
اگر چه فضا پر از دود است      براي تنفس گلها بيا مولي
اگر چه اين همه هست و دلم نمي آيد       ولي براي آنچه كه گفتم نيا، بيا مولي

حوزه زینبیه
 4 نظر

محرم در رفسنجان

06 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 




سوده فردوسی حوزه علمیه حضرت زینب کبری (س) استان کرمان -شهرستان رفسنجان

 

 نظر دهید »

نوای دل

05 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

هو العليم

مات ومبهوت در ابتداي خويشتن ايستاده ام، در اينجا، آري در همين جا كه حس مي كنم انگار انتهاي دنياست.

گويي آفتاب هنوز هم نگاه غمگينش را از اهالي اين شهر دريغ كرده است و پشت ابر هاي بغض كرده انگار غوغايي است كه ما هنوز هم از آن بي خبريم.

مولاي من به من اجازه بده كه با همه ي حقارتم در برابر عظمت تو سر خم كنم و شكوه كبريايي ات را به تماشا بنشينيم.

دلم مي خواهد همنوا با تمامي كائنات و همراه با تمامي فرشتگاني كه شب و روز طوافت مي كنند دست به دعا بردارم و مي دانم كه خداوند اجابت را در زير قبه ي تو  ضمانت كرده است.

مولاي من، آرام ميآيم و آرام تر بر مي گردم، آخر به من گفته اند كه كودك شش ماهه ات بر روي سينه ات آرميده است، مبادا كه هق هق گريه هاي من خواب ناز را از چشمانش بربايد.

هنوز صداي نفس هاي رقيه در اين دشت جاري است و هنوز مي توان در امتداد چشمان نگران سكينه اميد آمدنت را جستجو كرد.

دختر صبور باران هنوز روي تل زينبيه ايستاده است و من ناخود اگاه در برابر درياي صبر او سر فرود مي اورم.

بارگاه با شكوه تو تا علقمه اي كه ماه بني هاشم در آن آرميده است، صفا و مروه ي كربلاست، و اينجاست كه انسان ميتواند به ملكوت اعلي عروج كند.

بايد بروم، غروب نزديك است و چه دل دلگير؛ انگار تمام غروب هاي كربلا، شام غريبان است. مي دانم كه اينك غريب ترين زائر تو خواهد آمد و من با خودم زمزمه مي كنم :

با گريه مردي از اين كوچه ها گذشت            مي رفت تا براي ظهورش دعا كند…


مريم  نيكويي-قم -جعفریه-معصومیه

 3 نظر

السلام علیک یا ثارالله

05 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

به کربلا ، به روز عاشورا که فکر می کنم دلم آشوب می شود،دردی تمام وجودم را میگیرد.دلم… آری من دلم را پیش یکی از اهالیش جا گذاشته ام پیش خانمم زینب سلام الله پیش عزیزترینم انگار یاد زینب اشک فروخورده ای است که سالها بغض گلویم شده است برایش دلتنگ می شوم خیلی دلتنگ. دل تنگ غربتش دلگیر مظلومیتش و حیران شجاعتش.


راستی مگر می شود عزیزترین کسانت را جلوی چشمانت از دم تیغ گذرانند و قامت راست کنی وآغوشت مأمنی باشد برای مظلوم ترین کودکان تاریخ پناه بی کسی های دخترکان بنی هاشم از کودکی با عشقت عجین بوده ام از همان زمانی که نم نم با آمدن محرم نام مبارکت را در روضه ها زمزمه می کردند می گفتند کربلا را زنده نگه داشته ای از شجاعتت می گفتند با دل خونت مادری کردی برای همه ی یتیمانی که حالا اسیر هم بودند می گفتند غم بی پایانت آنچنان پیرت کرده بود که نزدیکانت هم نمی توانستند شما را بشناسند اما این را هم می گفتند که کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود می دانم چقدر از شما دورم اما عشق که فاصله نمی شناسد دلم هوایتان را می کند اما با این همه زنگار که برقلبم نشسته نمی دانم آیاحتی می توانم دل خوش نگاهتان باشم …


نازنین دختر فاطمه واقعاً چه کرده اند با تو،یک زن و این همه داغ و مصیبت یقینا که تو انتخاب شده بودی برای ایفای این نقش بزرگ و ثابت کردی که شیر خدا را این چنین شیر دختری باید و حسین و عباس را چنین خواهری و انصافاً چه خوب خواهری کردی درحق برادرانت،دنیا همیشه مرهون تحمل و طاقت توست. مدیون اشکهای غریبی که تسکین دهنده نداشت مدیون نطق غرایت در کاخ یزید،آن زمان که با خیزران به سر بریده حسین زدند تا ترک بیندازند بر استواریت اما تو ایستادی و همۀ آنان را خرد کردی و گفتی در کربلایی که سر زینت دوش پیامبر را بر سر نیزه کرده،در شریعه ای که دستهای غیورترین مرد را از پیکر پاکش جدا کردند و در معرکه ای که نوشکفته ترین گل باغ اهل بیت را به خونش غلطاندند جز زیبایی چیزی ندیدی الحق که زیباست این همه صبر و عشق و صلابت به وجود نازنینت افتخار می کنم و به خودم می بالم که با رسیدن محرم حتی شده با پوشیدن روسری سیاه با شما همدردی می کنم هرچند که می دانم فاصله هاست از من حقیر تا زینب زینت خانه علی و زهرا.همیشه غمگین لحظه هایی می شوم که در کنج خرابه های شام تسلایی برای دل کوچک رقیه نداشتید و می دانم که مروارید اشک های کودکانه اش چه آتشی میزند بر جانتان چه کردید در آن غربت بی انتها در آن هنگامه بیداد که سر پدرش را برای آرامش قلب غم دیده اش آوردند به راستی تجسم حقیقی صبر بودید در آن دقایق اندوه بار و این همه ایمان برازنده وجود شماییست که دامن پاکترین بانوی دو عالم را لمس کردید و در این گلستان ملکوتی پرورش یافتید عطر محرم که می وزد فریادی حزن انگیز جانم را در بر میگیرد و این ناله وجودی قلبم را سوق می دهد به روز واقعه به لحظاتی که خودتان میوه های دلتان راهیه میدان نبرد حقیقت آشکار و گمراهی مطلق می کردید و وای از دل زینب برای نو گلانی که شمشیرهای آویخته به کمرشان به زمین کشیده می شد از جسه های کودکانه شان و چه نابرابر مسافتی بود مقابله مردان جنگی و نوجوانان کم سن وسال از این نابرابری ها فراوان بود در آن ظهر تفتیده نامردمی هایی که یک دقیقه اش برای به زانو در آمدن یک قوم بس بود اما رهروان بطلان حساب اینجایش را نکرده بودند که زینب تجلی تمام صبر علی و تمام ایمان فاطمه است زینب میراث دار حقیقت همیشه نمایان اهل بیت است و می گوید آنچه را باید و می کند آنچه را باید.خانم جان واهمه دارم به جای اینکه مرهمی باشم بر دل پر دردتان اعمالم نمکی باشد بر زخمتان می ترسم از روز محشر که رویگردان شوی از من از دختری که در زمانه رنگ و لعاب ها زندگی می کند و گاهی یادش می رود که چه قول هایی به شما داده یاریم کن که همهمۀ یزیدیان گمراهم نکند دستم را بگیر که شرمگین ملاقاتت نکنم و در یوم الدین در محضر خدا و مادرتان خجالت زدۀ تکرار خطاهایی نباشم که برای همیشه تاریخ را داغ دار حسین کرد.


فاطمه طالبی، استان کردستان، شهرستان قروه، شهر سریش آباد، مدرسه حضرت زینب (سلام الله علیها)


 1 نظر

بایدونبایدهادرعزاداری

05 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

عزاداری چیست؟عزاداری از مقوله یادوذکراست.یادکسی که به مصیبتی دچارشده است ویادکسی که به علل طبیعی یاغیرطبیعی ازقبیل قتل،حادثه وامثال اینها ازدنیارفته است.
شکی نیست که انسان موجودی است که طبیعتافراموش کاراست ونسبت به چیزهایی که توجه به آنها برایش مفیداست،دچارغفلت می شود.دراین مواقع بادآوری وتذکرآن چیزانسان راازابتلا به حوادثی که برایش مضرویاهلاک کننده است،نجات می دهدوازآثارخوب توجه به آن چیزمفید،بهره مندمی سازد.
یک اصل کلی ویکی ازقوانین مهم خلقت این است که هرچیزی که برای سعادت دنیاوآخرت انسان مفید،لازم وروری باشد؛غفلت ازآن انسان رادچارخسران دنیایی ویاآخرتی میکندبه همین دلیل لازم است به هروسیله ممکن اورامتوجه آن چیزمهم کردوغفلت اورابرطرف ساخت.


دلایل قرآنی لزوم عزاداری


1-تنظیم شعايرالهی
بزرگداشت ایام میلادوشهادت معصومین.ع.این است که این بزرگداشت ها ازمصادیق تعظیم وبزرگداشت شعايرالهی است که قرآن کریم مارابه آن امرفرمودوآن راازنتایج تقوای قلب دانسته است.
(وَمَن یُعَظِّم شعایراللهِ فاِنَّهامِن تقوی القُلُوبِ)حج/32
شعایرالهی یعنی هرعلامت وهرچیزی که انسان رابه یادخدامی اندازدوبه سوی اودعوت میکندکه اهل بیت.ع.ازبزرگترین نشانه های خداوندهستندوتعظیم آنهادرحقیقت تعظیم خداست.


2-وجوب موّدت اهل بیت.ع.
قرآن کریم مودت نسبت به پیامبر.ص.رابه عنوان م.درسالت حضرت ازسوی امت برهمه مسلمین واجب ساخته است وبدیهی است که عزاداری واعلام محبت نسبت به اهل بیت.ع.واعلام انزجارازقاتلین ودشمنان آنان ارکمترین مراتب اهل مودت نسبت به آنان است.امانبایدچنین تصورشودکه مودت مسلمین
نسبت اهل بیت.ع.وازجمله ع.اداری برای آنهاچیزی است که آنهابه آن احتیاج داشته باشندبلکه این مودت وعزاداری که ازکمترین مراتب مودت است؛چیزی است که جامعه اسلامی به آن نیازدارد.
مودت اهل بیت.ع.کلیدوعامل سعادت دنیاوآخرت جامعه اسلامی بلکه جامعه جهانی است.


عزاداری وآفت های آن
حذف شدن عنصرمعرفت ازعزادای ها ومحوریت مسایل عاطفی وتکیه برواهرورهاکردن فلسفه وحکمت عزاداری هاوبزرگداشت ها،ونیز تبدیل گریه وسوگواری ازیک (وسیله خوب وکارآمد)به یک (هدف اصلی)موجب شده که اینگونه مجالس خاصیت وکارکرداصلی خودراازدست بدهندوبه یک سنت تکراری ویک عادت مذهبی تبدیل شود.یک عمل خوب وسازنده مذهبی ازقبیل عزاداری،نماز،روزه و…وقتی به صورت عادت دربیاید وازکارکرداصلی آن غفلت شوددراین حالت برای فردواجتماع خطرناک است.


معارف حسینی از کربلا تا همه جهان
اما از طرفی دیگر در نقاط عطف اسلام از جمله قیام مختار ثقفی، انقلاب اسلامی ایران، هشت سال دفاع مقدس، مقاومت و ایستادگی مسلمانان فلسطین و… هر جا شعار حسینی و باور حسینی به منصه ظهور و بروز رسید پیامدهای خیره کنند و مطمئنا توام با سربلندی اسلام را داشت.
در قیام مختار که بسیار هم معروف هست مبنا شعار و الگوی حسینی بود و نتایج خوبی برای شیعیان و جهان اسلام داشت که قسمتی از آن تجربه حکومت به دست شیعیان برای اولین بار بعد از امیرالمومنین(ع) بود. همچنین انقلاب اسلامی ایران که از ابتدا همراه با شعار و باور حسینی بود و این باور در گوشت و پوست ملت رخنه کرده بود آنطور که قرارهایشان عاشورا و تاسوعا بود و شعارهایشان: (( عاشورا، روز تعیین سرنوشت است)) (( تاسوعا قرار ما، عاشورا قیام ما، عاشورا عاشورا، قیام ملی ما، عاشورای حسینی، پیروزی خمینی، ای وارثین حسینی)) و به سبب همان حسینی بودن پیروزی مجدد خون بر شمشیر  به سان واقعه کربلا اتفاق افتاد.
 درسال های اخیر هم در جریان فتنه به اصطلاح سبز بار دیگر دیدیم که باور عمیق به واقعه کربلا و تعالیم آن واقعه عظیم 9دی را با آن عظمت و شکوه در چشم جهانیان به منصه ظهور قرار داد.
و این است نتیجه درک معارف ناب حسینی، شاه کلیدی که برای ظهور حضرت ولی عصر (عج) بدان نیاز داریم.


فریبا عبداله زاده
مدرسه علمیه امام حسن مجتبی(ع)
تهران

 

 1 نظر

چشم های خورشید

05 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

  هفتاد دو دل به سمت عباس روان

 انجا که دگر نه دست دارد نه کمان

صد تیر به چشم های خورشید نشست

  تن  پوش سیاه  را به تن  کرد جهان

 

ژیلا نظری –حوزه علمیه خواهران کوثر آباده

 

 3 نظر

رگهای بی صدا

05 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

چشمی به راه مانده و قلبی که بی ریاست               اینجا  پراز  تلاوت  رگهای   بی   صداست

از سمت   کوچه های   بهشتی     نیامده                او خود بهشت و روی لبش بوسه  خداست

یک تن   بدون  دست  پر ازعطریاس ناب                   بوی تنش نفس  بکش،  اینجا که  کربلاست

آغاز  تشنگی    لب    دریای      خستگی                چشمش به راه  یک سر از پیکرش جداست

تفسیر   سوره های  خدا  بود   سینه اش                ذکر   لبان خشک  وعطشناک  یا  اخا ست

موج  نگاه   بی   رمق    کودکان   دشت                  سمت فرات و قصد عمو  سوی  نینواست

مشکی پر از امید در اینجاست روی خاک                 خاکی  که  عطر پیرهن   ومهر  کبریا ست

بشنو صدای  دختری  از یک  خرابه شام                  شاید  بهانه   دیدن   بابا   همه    خطاست

بوی  گلاب  و  یاس  می آید   پدر  پدر                      دستان کوچکش سر  بابا ، تنت  کجاست

 

ژیلا نظری –حوزه علمیه خواهران کوثر آباده

 

 1 نظر

دنیای ما را بی تو پایانی نیست...

04 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

می گفتند اول همین زمستان نرسیده و پس از یلدایش، آخر دنیاست!
و نمی دانستند وقتی تو دنیا را با خونت آغاز کردی پایانش باید منتقم تو بیاید تا تمام شود…
دوبال ملکوتی شیعه، سرخی خون تو و سبزی بالِ انتظار را نادیده گرفتند و خطایشان همین بود که نمی دانستند که خون خدا را نمی توان به فراموشی سپرد…
می گفتند دنیا تاریک می شود و خورشید می گیرد! و فراموش کرده بودند که در عاشورای تو رنگ آسمان خون شد و خورشید گرفت و از دل آسمان خون بارید…
و این ها فراموش کرده اند این دنیایی که به بودنش مفتخرند به بهانه ی کسانی خلق شده که تو نور دیدگان آنانی… و عجیب نیست وقتی تو را نمی شناسند نداند که، وقتی عبا به مسلخ عشق بردی دنیا خاک بر سر شده… و این دنیایی که دم از اتمام آن می زنند دنیای آنهاست…
و ما همچنان امیدوار و در انتظار، هنوز منتظر رویت روشنترین خورشیدی هستیم که روزی شاید، بسیار نزدیک… از پسِ ابرهای تیره ی ظلمت طلوع خواهد کرد و حقیقتِ خون سرخ خدا را بر تارُک بلند هستی با شعاعی از نور آسمان ها منعکس خواهد کرد…
و چنین است که در تحقق وعده ی الهی، تقویم معجزات خدا همیشه تکرار شدنی ست، گرچه شاید برای آنهایی که تو را نمی شناسند نامش پایان دنیا باشد…


بقلم بانو ترنج

 3 نظر

نوای دل

03 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
بنام آنکه زینب راآفریدتاکربلازنده بماند
 
        سلام من به محرم به غصه وغم مهدی
                                                           به چشم کاسه خون وبه شال ماتم مهدی
 …………سلام…سلام برتوای سفینة النجاة ومصباح الهدی درشبِ تاریک بی خبری،ای آیت آفریدگاریکتا،ای شکوینده دردلهای پیامبران وای هماره تابناک برچهرۀ هستی.
ای که جسم غرقاب به خونت،شجاعت ومردانگیت حماسه صبرزینب راتکرارکرد.
طنین فریادِ هیهات من الذلۀ تو،هنوزدرگوش زمان،غربت ومظلومیت تورا جانها ودلها بیش ازپیش به نظاره می نشیند.
به یادروزهایی که شما،نه ازروی خودخواهی وخویشتن خواهی بلکه به قصددفاع ازحقانیت به پاخواستی تایزیدیان طعم تلخ
 زلّت وپستی راباچشمان خودببینند.
امروزنیزتوشاهدباش،که کوفیان باردیگربه صحنه آمده اند،ظلم وستم پرچمدارن شرک و نفاق زبانه می کشند،آشوب گران
 قتل وغارت وخون ریزی آن زمان که ندای توراشنیدندامّا عاشورایی دیگربرپاکردندودرمقابل توایستادند.
آنان که باکارهای منافی عفت وحیاشان باردیگربرصورت مادرت سیلی زدند.
اسارت زینب وجانبازی فرزندانت رادیدند،اما زینبها به اسارت بردندوعلی اصغرها وعلی اکبرهای زمان راآماج تیرحملات خودکردند.
 آنان که نام فرزندت مهدی راشنیدنداما انتظاررابرای منتظرانش سخت وطولانی کرده اند.
 کوفیان فریبکار،ابوموسی هاوعمروعاص های زمان که بانشست وبرخاست باامویانِ تاریخ،لباس مزلّت برتن کردندوعلی زمان خویش راتنهاگذاشتندامّابه چه قیمتی..؟
 به قیمت ازدست دادن شرف وحیا،عزت وآبرو،امّادریغ ُ درد ازغم وغصۀ بی وفایی، بی وفایی آنان که نمک خوردندونمکدان بشکستند.
 آقاجان حسینم…. علی زمان ما غریب است پس به آقایمان بگودیگرانتظاربس است وبیاید…….
 
نام ونام خانوادگی:مریم رمضانپور                                  
استان:اصفهان
 نام مدرسه:حوزه اهل البیت
 2 نظر

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

03 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

 

سلام برتوای خون خدا، سلامی به غیرت عباس به شیرزنی زینب کبری،  به مظلومیت علی اصغر وجوانی علی اکبر، به دلشکستگی رباب ، سلامی به نیلگونی صورت ریحانه کربلا، به طفولیت فرزندان مسلم ومردانگی جگرگوشه های کریم اهل بیت.

 

از امام حسین(ع)گفتن ونوشتن بسیار سخت است چراکه درک واقعه کربلا سخت است کربلایی که عرصه عشق بازی امام ویاران عاشورایی اش با خدا بود که فروغ این شعله عشق هنورهم دل هرعاشقی را کربلایی میکند.

 

کربلایی که تجلی گاه روح توکل و شکر و رضا بود، کربلایی که معلم حریّت جوامع بشری است روزعاشورا روزی که منادی صبربود صبردرمتن مصیبت صبردرترک لذت، صبری که حکایتگر شکوفایی ایمان است.

 

عاشوراییان کربلا فقط خدارادر نظر داشتند آنها عاشق واقعی خالق خود گشته بودند آنها کیهان به این عظمت راباشرافت وحقیقت وکرامت انسانی مبادله کردند چراکه می دانستند خریدار جانها وفداکاری ها وشورآفرینی هایشان فقط ذات کبریایی است. چیزی که امام حسین (ع) را واداشت تا ازهمه چیز خود بگذرد عشق به خدابود.

 

عشقی که ناگهانی ویکباره نبود، این عشق درتمام طول حیاتش بود وحادثه کربلا محصول این عشق وارادت بود.

 

قافله عشق در سفرتاریخ ایست. این تغییر(کل یوم عاشورا وکل ارضا کربلاست) که بانگ آن هرصبح از همه جا برمی خیزد.

 

صحرای بلا به وسعت تاریخ است تا آنجاکه شعاع انسانیت هست پیام حسینی هم هست وامام حسین آفتاب کرامتی است که خود را از ویرانه ها هم دریغ نمی کند.

 

همچون آب که پست ترین ذره ها را هم ازیاد نمی برد بار خدایا به ما هم عشقی عنایت فرما که عاشق امام زمان خویش باشیم شوری عنایت فرما تا وارد دانشگاه حسینی شویم، آنچنان عشقی که به جای گریستن برمصائب عاشورا درمسائل آن بیاندیشیم وذات عاشورا را درک کنیم چراکه ذات عاشورا شهادت واسارت نیست، نماز وعدالت، حماسه و رسالت است.

 

 یا حسین توبرای ظهورمولایمان دعا کن یا حسین تا کی خون گلوی شش ماهه ی کربلا در آسمان بماند. تا کی دو دست قطع شده ی عباس روی زمین بماند، تا چه زمانی دست عبدالله ابن حسن به پیشانی مبارک دوخته باشد، تا کی رقیه ریحانه کربلا در گوشه خرابه شام دفن باشد، تا کی زینب کبری نشسته نماز بخواند، تا کی قبرمادر مظلومت مخفی باشد این انتظار تا کی، دعا کن تا با ظهور بهاران واژه پاییز از صحنه یادها محو شود. (والسلام)

 

مرضیه عربیان، پایه: دوم ، حوزه علمیه حضرت زینب (س) ، استان: کردستان، شهر: سریش آباد

 

 

 

 2 نظر

مولای سر بریده

03 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

مولای سر بریده

 

 
ای قدسیــــــان بگریید با اشک هـای دیـــده                    بــر پیکــر غـــریب و بـر آن ســر بــریــــده
قــــران نـــاطـق مـــا کــردنــد تـکــه تـکــه                    یک تکه اش به صحرا یک تکه اش به نیزه 
آغوش داغدارش رنگین ز خون پاک است                   شاید کـه خـــون اصغر یـا اکبـــرش چکیــــده
بر خــواهرش بگویید رخت عــزا بپوشـــد                   عــــزم سفــــر کنــد او بــا قـــامــت خمیــــــده
در کــربلای عشاق زینب تـو کوه صبری                   بــا اینکـــه تیــر غــــم ها قلب تــو را دریـــده
آرام کــن تــو زینب آن مــادران بــی تــاب                   آه ربـــاب و لیـــلا  تــــا عــرشیـــان رسیــده
بــر نــور چشـم مــولا سکینــه ی عفـیفــه                   گـو بعـد از ایـــن بخوانــد در ماتمـش قصیــده
در کــربلا رهــا کن  تـن های بـی کفن را                   راهــی کــوفــه شــو کــه وقت وداع رسیــــده
با ســاربان بگــو تو آهستــه تــر بــرانـــد                  چــــون اهــل بیــت مــولا درد و بــلا کشیــــده
در گوشـــه ی خرابه غسلش بده کفن کــن                  جســم رقیـــه ی پــاک مظلـــومــه ی شهیــــده
بــا خطبه ها بیان کــن پیغـــام کـــربلا را                   بــر غـــافـــلان شــامی کــه کــــربــلا نــدیــده
بازا دوبــاره از شام از کــربـلا گــذر کن                  بنگــر کـــه خــون مــولا در کــربــلا دمیـــــده
سقـــای کربلا را در گــوشه ای نظـر کن                  بنگــر کــه روح پــاکــش از دام تــــن رهیـــده
در مــاتــم حسینت خــون از فلک چکیــده                  یــا بــاد هـــای تــاریــک در آسمــــان وزیــده
ای چشم ها شما را حق است خون بباریـد                 وقتی کــه در عــزایش خــون از فلک چکیـــده
سر دادن و تن دادن، زیبــا ترین بلاهاست                وقتـی که مـــرغ دل هــا ســـوی خـــدا پــریـــده
شــایستــه است مــا هم رنگ خــدا بگیریم                وقتی حسین زهــراست( مــولای ســـر بــریـده)
 
 
سروده ی این حقیر زهرا پیربالایی در وصف شهید کربلا 
 
استان آذربایجان شرقی،شهرستان جلفا،حوزه ی علمیه ی فاطمیه ی جلفا،طلبه ی پایه ی پنج،زهرا پیربالایی
 4 نظر

بزم فرات

03 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

حبیبم

نیم نگاهت غریبیِ دلم را بس است…

 نظر دهید »

یابن زهرا زینب کبری صدایت می زند...

02 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

تنها کودکان کربلا به هنگامه ی هر درد و بلا و مصیبات وارده، عمه را صدا نمی زدند…

تنها عمه سپر بلای یتیمان حسین نبود

تنها به جای تک تک اسرا تازیانه نخورد

که ماورای همه ی این جان فشانی‌ها، بلاگردان امام زمانش شده بود.

امام باقر علیه السلام فرمودند: در سه جا نزدیک بود جان از بدن پدرم زین العابدین مفارقت کند

اما زینب کبری سلام الله علیها به او جان دوباره بخشید…

یک بار همان وقتی که متحیر مانده بود میان فرار کودکان از خیمه های آتش گرفته و بیرون آوردن بیمار کربلا…

که شمر سر رسید و فرمان به قتل امام سجاد علیه السلام داد…

خود را بر بدن تب آلود پسر برادر انداخت و فرمود: برای کشتن او من باید اول بمیرم… شرم نمی کنی از این همه قساوت؟

و ابهت کلام زینب کبری او را به وحشت انداخته و منصرف کرده بود…

دیگر بار صبح روز یازدهم بود که اسرا را بر اُشتران سوار کرده بودند و زین العابدین با آن حال نزار، چشمانش بر ابدان کشته ی شهدا افتاد و نزدیک بود که قالب تهی کند که عمه ی بزرگوارش به یاری قلب او شتافت.

_ چه شده علی جان که این همه بی تابی؟

- عمه جان این ها مشغول کفن و دفن کشته های خود هستند اما بدن پدر و برادران و یاران پدرم…

و آن عالمه ی غیر معلمه با بیان حدیثی از جدش رسول خاتم به او آرامش بخشید… که شیعیانمان اینجا سکنی می کنند و برای پدرت مزاری می سازند که هیچ گاه مندرس نخواهد شد و …

و آخر بار در مجلس یزید بود که به خاطر پاسخ دندان شکن علی بن الحسین دستور به قتل آن جناب داد و باز عقیله ی بنی هاشم بود که صیحه زد و از جا برخاست. از جان گذشت تا از جان جانانش، امام زمانش محافظت نماید

****

امروز در کوچه های شهر ما روضه می خوانند… می گویند دل حجه بن الحسن خون است.. می گویند گفته است به جای اشک، خون می گرید… می گویند همه ی این وقایع را به چشم سر می بیند… کسی هست که برای دلداریش بشتابد؟ کسی هست که سر سلامتی اش بدهد؟

امروز در کوچه های شهر ما روضه می خوانند… می گویند حجة بن الحسن قول داده است هر کس پس از گریه بر سید الشهدا او را دعا نماید حضرت برایش دعا می کند… اما… گاهی روضه خوان شهر ما یادش می رود از دعای اصلی… از آن چشم به راهی که شاید در همان مجلس نشسته است…

این روزها از گوشه گوشه ی دنیا این صدا می آید که جهان درحال خاموشی ست و زندگی رو به اتمام است… و ما به برکت وجود مردی که امام عصر ماست دلمان گرم است. دنیای ما قرار نیست نابود شود که او هست. او باید بیاید…

امروز در کنج این وبلاگ روضه می خوانم که او به ما جان داده است. زندگی من به برکت آقایی اوست… اما من هنوز می ترسم که در راهش گزندی ببینم…


نصرتهران

 1 نظر

هم رنگ عشق ، به رنگ شهید

01 دی 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

من با قاب نگاه مهربان تو هر روز طلوع را ورق می زنم.

و با بوسه بر تبسم سرشار پدرانه ات با صبح پیوند زیستن می بندم.

و با رنگ سبز حضورت نقش های زندگی ام را رنگ می زنم.

من عشق را با دریای خروشان نگاهت که بر ساحل دلم موج می زند تقسیم کرده ام.

من با لغزش اشکی بر گونه ی سفید چفیه ات هستی ام را جاودانه کرده ام.

با قرآن کوچک جیبی ات که تیری در قلبش به یادگار دارد پیمان دوستی بسته ام.

من شور زیستن را از شهید آموخته ام و زندگی را از پنجره ی نگاه شهید مرور می کنم.

و آواز عشق را از نغمه ی آهنگین مسیحای وجود تو سر می دهم.

من شاد بودن را از نگاه دل صبور چشمان پر مهر مادر احساس می کنم.

وقتی در رگبرگ های پژمرده ی وجودم شهید را حس کردم که در افق چشمان تو نشستم و در آبی بیکرانه پرواز کردم

و فهمیدم عشق را و بوئیدم عطر شهید را و سرشار از شهادت شدم.

من تنها گل خاطره ی نگاه تورا در باغچه ی دلم کاشته ام ، برای بوئیدن ، برای زیستن ، بودن و ماندن ، ای پدرم ای شهید!

فرشته کاظمی - طلبه پایه سوم

 نظر دهید »

بانوی صحرا

30 آذر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

زینب ای بانوی صحرا،کربلا بیمار توست

چشم تبدار رقیه ، شاهد بیدار توست.

خیمه های نیمه سوزان ، جان پناه آخر است

نیزه های قد خمیده ، گو کجا در باور است؟!

زینب ، ای تیر عمود خیمه ها ، بعدِ حسین

با کلام آتشینت، شامیان در شور و شین

زینب ای مردانه همت، در زمین کربلا

زخم هایت بیشمارند در اسیری و بلا

عمه سادات، زینب؛ کو جوانمردان پاک؟!

سر به روی نیزه ها ، آری، بدن ها روی خاک؟!

زینب ،این آب فرات خجلت زده در پیش توست

از لب عطشان اصغر، از همه هم کیش توست.

جن و انس و ملک ، امروز ،در غمت گریان شده

دختر سه ساله مولا ، چرا نالان شده؟!

زینب، آخر با چه رویی شامیان سنگت زدند؟!

آیت رب را ندیدند ، یا همه کور و کَرَند؟!

زینب اینجا بی قراری ها برایت می کنیم ،

و خراب آباد دل را ما سَرایت می کنیم.

خون سرخ شاه دین با نطق تو تابنده است

زینب ، عاشورا به نامت تا ابد پاینده است.



سامره قارداشی،معاون آموزش مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها) محمودآباد

 2 نظر

خواهر علی اصغر

28 آذر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

 نامش آمنه بود . مادر لقبش را سکینه گذاشت  . یعنی دریای وقار و آرامش . تمام عمرش سکینه بود. همان طور که مادرش همان اول  فهمید . سکینه دختر رباب بود . خواهر علی اصغر…

 

 آمده بودند خواسگاری سکینه . پاسخ حسین(ع) منفی بود . گفته بود : دخترم دائم محو در جمال ازلی است . ایامش هم غرق عبادت و راز و نیاز با خداست … با افتخار گفته بود .

 

انگار دنیا روی سرش آوار شده باشد . چشم هایش سیاه تاریکی می رفت . بابا راهی میدان بود و از او جز گریه هیچ کار دیگری ساخته نبود . حسین(ع) همان موقع این شعر را برای سکینه و چشم های خیسش گفت : سکینه ی خوبم ! بهترین زنان ! بعد از مرگم گریه هایت زیاد خواهد شد . حالا که جان در بدن دارم  دلم را با اشک هایت مسوزان …

 

اسب آمده بود  اسب بی سوار آمده بود و طاقت اصرارهای دختری را نداشت که میان ضجه هایش  مدام میگفت : برگرد پدرم را بیاور . تنها راهایش نکن . برگرد پدرم را از میان دشمنان بیاور.  آنها مجروحش میکنند . برگرد…

 

آنقدر گفت تا از هوش رفت . وقتی به هوش  آمد دیگر اصرار نکرد .  فقط  نزدیک تر شد . آرام ، جوری که بقیه نشنوند پرسید : اسب بابا ! پدرم را آب دادند یا لب تشنه …؟

 

ده روز کربلا تمام شده بود . حالا دیگر داشتند می رفتند . نه! داشتند می بردنشان . کاروان اسرا کنار قتلگاه رسید . دیگر تحمل سکینه تمام شده بود . خودش را بر پیکر خونین پدرانداخت و انقدر گریه کرد که دوست و دشمن به گریه افتادند . وقتی به زور از پدر جدایش کردند گفت : خودم از گلوی بریده شنیدم که می گفت :

 

شیعتی ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی                                                                                 او سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونی  

 

شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا یادکنید  و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید!

 

مقصد سفرش بیت المقدس بود و حالا به نزدیکی های شام رسیده بود . سهل بن ساعد انصاری بود از اصحاب رسول خدا .  صدای جشن و سرور را که شنید جویای علتش شد . عید خاصی بود ؟ گفتند نه! سر حسین است که از عراق برای یزید هدیه آورده اند . ماتش برد . جلوتر رفت . سر پیامبر را دید که لابه لای پرچم های برافراخته بر نیزه است .  پیامبری که دیدنش همه ی افتخار زندگی او بود و حالا این سر..

 

پیرمرد مانده بود چه کند . به طرف بانوانی رفت که سوار شترهای بدون پوشش بودند . به اولین زد که رسید خودش را معرفی کرد . پرسید کاری هست که بتواند برایشا انجام دهد . بانوی سوار بر شتر فقط گفت : به حامل سر بگو جلوتر حرکت کند تا چشم مردم به حرم پیامبر نیفتد !            چقدر باوقار بود . چقدر آرام بود . نامش را پرسید . گفت : سکینه ام ، دختر حسین.

 

شب های شام بود . شب های سخت و طولانی شام . خواب بانو را دید . خواب فاطمه(س) را . به دامنش آویخت . تمام روزهای گذشته را در اغوشش گریست . داشت دردودل می کرد . شکایت می کرد . برای چشم های مهربان مادربزرگی که هیچ وقت ندیده بود تعریف می کرد که چه شد ، چه کردند …تا گفت پدرم را کش… دل بانو لرزید . گفت  سکینه جان دیگر نگو . قلبم را پاره کردی . این پیراهن پدرت است . نگهش داشته ام تا زمانی که خدا را ملاقات کنم !

 

از خواب پرید . شب های شام بود . شب های سخت و طولانی شام . خواب شیرینی بود .  انگار دلش کمی سبک شده بود .

 

 

بقلم بانو صاد

 1 نظر

محرم در رشت از نگاه دوربین

28 آذر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پریسا پورابراهیم آبادی طلبه مدرسه زینبیه (س) رشت

 6 نظر

بسم رب الشهداء و الصدیقین

28 آذر 1391 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

 

یا ابا عبدالله، من نو آموخته ی مکتب عشق فاطمی می خواهم از تو جان هستی بنویسم از مظلوم فاطمه(س)، نمی دانم از کدامین غربت بگویم، قلم از دستم پرواز می کند چرا که یارای نوشتن ندارد پرهای     قلم به هنگام نوشتن به جای سوختن خاکستر می سوزد .

 

از قربت وداع تو با در نیم سوخته و پر میخ ، وداع با کوچه ای که در آن صدای (یا فضه خذینی) بلند شد ، وداع با بدن تیر باران شده برادر کریمت، با محسن بی گناه ، با مرقد ختم المرسلین یا از قربت کاروانت ، کاروانی که در آن قمر همگام خورشید بود ولی قدمی از خورشید جلوتر نمی رفت و تمامی یاران و جوانان همچون ستاره گان گرد ما و خورشید حلقه زده بودند . از بادی کربلا بگویم از صحرای بلا ،از شب عاشورا ، شب راز گویی معشوق ازلی ، شب غلبه نور بر ظلمت یا از روز عاشورا ، روزی که اذانش را علی اکبر گفت ،     اذانی که صدای رسول حق بود که از نای علی اکبر بیرون می آمد تا وجدانهای خفته را بیدار کند .

 

یا حسین تو تنها بازمانده اصحاب کساء هستی یا حسین تو تنها بودی اما تمام حق همراه تو بود ،تو تنها بودی اما دست خاتم المرسلین شجاعت حیدر کرار و دعای بی بی دو عالم و حلم کریم اهل بیت با تو بود.

 

یا حسین مظلوم ، برای مظلویت تو حاضرم هزاران هزار بار بسوزم و خاکستر شوم ، بسوزم بر دل زینب ، بر نماز شب نشسته زینب بسوزم ، بر قندانه خونین سر باز خرد سال که خون گلویش به آسمان پاشیده شد تا ملائک صورت خود را با آن گلگون کنند یا حسین کشنده تو کوفیان نبودند  کشنده تو شمر و عمر نبود کشنده تو آن کسی بود که ماجرای کوچه را رقم زد آن کسی که در خانه  وحی را به آتش کشید و محسن را شهید کرد ، آن کسی که سیلی به صورت مادرت زد و علی را در خانه نشاند .

 

یا حسین حماسه شورانگیز تو هرگز به پایان نمی رسد و تا زمان پایان انتظار فرج امام زمان ادامه خواهد داشت چرا که کربلا و قیامش آئینه دار واژه های حقیقی است که نقطه عطف تجلی خداست و هر روز صدای (اناالمظلوم ) از سر بریده ات در جهان طنین انداز می شود و نهضت پر حماسه ات همیشه زنده وجاوید خواهد ماند و خون تو همیشه جوشان  می ماند.

 

بار خدایا به من آنچنان شور حسینی عطا فرما که با شنیدن نامش قلبم به لرزه در آید. آنچنان حسینی ام نما که از گناه دوری کنم آنچنان عباسی شوم که مروت و وفا بیاموزم ، آنچنان علی اکبری شوم که عاشق مهدی فاطمه شوم و در ظهور حضرتش در رکابش باشم .

 

خدایا کمک کن تا منتظر حقیقی باشم منتظر سبز پوش فاطمی ، منتظر یوسف فاطمه  قطب دایره امکان تا بتوانم  نَمی  از یَم  کربلا را زنده نگه داشته و با ظهوردولتش همچون تشنگان عشق سیراب گردم. 

 

راحله عربیان از شهر سریش آباد، استان کردستان ،حوزه علمیه حضرت زینب(س)

 

 

 

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4

جستجو

بخش هاي ویژه نامه

  • همه
  • زلال قلم (مقالات)
  • نواي دل (دلنوشته هاي طلاب)
  • زنان در عاشورا
  • کتيبه هاي سرخ
  • عزاداری صحیح
  • چند بیتی های گریان
  • آئین های عزاداری
  • واگویه های دل(روضه نويسي)
  • سفرهای حسینی(خاطره نويسي)
  • محرم از نگاه دوربین (عکاسي)
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس